هویت

تاریخ انتشار : ۰۹ فروردین ۱۳۹۸ تعداد بازدید: 3755

ارائه یک تعریف جامع ودقیق از هویت  کار آسانی نیست. باتوجه به این موضوع درششمین کنفرانس « جامعه پژوهش برای تشکیل هویت » ، یکی از محورهای بحث، پیدا کردن فرآیندهایی بود که به ارائه تعاریف مناسب منجر می شود و موضوع یکپارچه سازی تعاریف متعدد و پراکنده از هویت مورد بحث قرار گرفت. مارشال ( 1999 ) ناهماهنگی در تعاریف ارائه شده را به دلیل طبیعت این سازه می داند که دارای اجزای متعدد است و به این دلیل توصیف دقیق هویت و هماهنگی میان این تعاریف  را با دشواری روبه رو می سازد. از نظر او پژوهشهای انجام شده  در این حوزه بیشتر روی یک یا دو فرآیند تاکید می کنند و تاکید نامتوازن بر فرآیندهای هویت از ایجاد یک دیدگاه یکپارچه  که برای یک تعریف منسجم از هویت ضرورت دارد جلوگیری می کند.

هویت

ریچارد جنکینز این معنا را به گونه ی زیر بیان می کند: « با رجوع به فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد در می یابیم که واژه هویت یا identity ریشه درزبان لاتین دارد ودو معنای اصلی دارد. اولین معنای آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است. [این با آن مشابه است] معنای دوم آن به مفهوم تمایز است که با مرور سازگاری وتداوم را فرض  می گیرد. به این ترتیب،به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف راه می یابد و مفهوم هویت به طور همزمان میان افراد یا اشیاء دو نسبت محتمل برقرار می سازد: از یک طرف شباهت واز طرف دیگر تفاوت. هویت همواره دم دست نیست بلکه همواره باید تثبیت شود این امر به فهرست ما دو مقوله دیگر می افزاید: یکی طبقه بندی کردن افراد و اشیا و دیگری مرتبط ساختن خود با چیزی یا کسی دیگر.

از نظربارون وبرن از سالهای نخست زندگیمان، در خصوص این موضوع که کی هستیم یادگیریهای ما شروع به شکل گرفتن می کنند. با گذشت زمان، به این نتیجه می رسیم که چه کسی هستیم و در رابطه با موضوعات بی مانندی که به خودمان اختصاص دارد مانند: چگونگی ارزیابی خود، برداشت از نقش جنسی به عنوان یک مرد یایک زن، ویژگی حرفه ای مانند موسیقیدان، ورزشکار،معلم ، و...، طبقه اجتماعی ونژادی، گرایش سیاسی و مذهبی خود را تعریف می کنیم. این تعریف هویت اجتماعی ماست که بر نحوه روابط ما با دیگران اثر می گذارد و با تغییر زمینه اجتماعی دچار دگرگونی می شود. این موضوع از یک طرف نشان دهنده اهمیت موضوع و از طرف دیگر نشانه ای از وسیع بودن حوزه مورد بررسی می باشد. به کمک هویت است که افراد به تعریفی از خویشتن می رسند که اگر این تعریف با واقعیت اجتماعی آنها در تعارض باشد، حالتهایی چون عدم پختگی، فشار روانی و مشکلات رفتاری را تجربه می کنند. بدون شک بخشی از این توجه در زمان ما، مرهون نوشته های اریکسون (1968-1959) در این زمینه می باشد.

اریکسون، در تعریف روانی –اجتماعی هویت آن را حسی از پیوستگی با گذشته وسوگیری برای آینده می داند به نحوی که شخص باید تجارب ومهارتهای اکتساب شده از دوره های پیشین و همچنین همانندسازیهای گذشته را درهم می آمیزد و هویتی شخصی برای خود بسازد. وی همچنین معتقد است که افراد هشت مرحله روانی –اجتماعی پیاپی را تجربه می کنند که هر مرحله بر پایه موفقیت در در مراحل پیشین بنا می شود. او معتقد بودکه بزرگترین مشکلات تحولی ،ضمن نوجوانی که پنجمین مرحله رشد است، رخ می دهد و تجربیات این مرحله از رشد می تواند بقیه زندگی را تحت تاثیر قرار بدهد. در این مرحله از رشد است که جستجو برای حرفه، ارزش ها واعتقادات آغاز می گردد. من که هستم؟ به کجا می روم؟ وچه خواهم شد؟ از جمله پرسشهایی هستند که در این مرحله مطرح می شوند.

هارتر ( 1990 ) معتقد است که در این مرحله اززندگی، تعریف هویت جنسی و شغل، به همان ترتیب که هویت های دینی وسیاسی مطرح می شوند مورد توجه قرار می گیرند. کنار آمدن با این مجموعه وسیع مباحث و موضوعات، فرآیندی را تشکیل می دهد که هویت یابی نام دارد. کیمل ووینر(1995)، نیز هویت را یک اطمینان معقول و منطقی  نسبت به اینکه "فرد کیست، جه عقاید وارزشهایی دارد و از زندگی چه می خواهد" تعریف می کنند.

جیمز مارسیا ( 1980 ) براساس افکار اریکسون، در توصیف وضعیت شخص از جهت تحول هویتی، مفهوم وضعیت هویتی زا مطرح کرد. وی با استفاده از متغییرهای زیر بنایی مکاشفه ( ژرف نگری آگاهانه درباره ی هدفهای جایگزین نقش ها و ارزش ها ) و پایبندی ( توافق در سرمایه گذاری شخص در کار یا عقیده ) عملیاتی کرد. با در نظر گرفتن بود و نبود هر یک از این دو بعد ( مکاشفه وتعهد)، مارسیا چهار وضعیت هویت را جداسازی کرده است که عبارتند از: سردرگمی هویت، تسلیم طلبی هویت، تأخیر و پیشرفت هویت.

از منظری روان شناختی بسیاری از نظریه پردازان شخصیت، هویت را در درجه نخست برساخته احساسات و تمایلات فردی وشخصی می دانند. ازاین دیدگاه، هویت عبارتست از: احساس تمایز شخصی، احساس تداوم شخصی و احساس استقلال شخصی. « بنابراین به یک معنا مسئله هویت همان مسئله شخصیت است و هویت عبارت است ازاحساسی که انسان نسبت به استمرار حیات روانی خود داردویگانگی و وحدتی که در مقابل اوضاع و احوال متغییر خارج، همواره در حالات روانی خود احساس می کند. به این ترتیب با سازمان دادن نگرشهای فردی دیگران و تبدیل آن به صورت نگرش اجتماعی یا گروه سازمان یافته، رشد کامل خویشتن تحقق می یابد،سپس به صورت تصویر فردی الگوهای منظم و عمومی رفتار گروهی یا اجتماعی در می آید که این الگوها شامل این رفتارها و سایر موارد هم می شود.

 

اشتراک در شبکه های اجتماعی



ارسال دیدگاه