بررسی اجمالی بر سبکهای دلبستگی و نظریات مربوطه

تاریخ انتشار : ۱۱ فروردین ۱۳۹۸ تعداد بازدید: 3459

در اواخر دهه ی 50 و اوایل دهه ی 60 ، اینثورث بالبی و دیگران یک پیوستگی که آنها اعتقاد داشتند بین مراقبان اولیه (معمولاً مادرو کودک) وجود دارد را توضیح دهند. بعداً آن را "دلبستگی" نامیدند (اینثورث1964، بالبی 1958، 1969). این به عنوان یک ارتباط مؤثر بین دو فرد درک شده است که می‌تواند برای ارتباط آنها با جهان یک بنیاد محکم هیحانی ایجاد کند(هالیست و میلر،2005) .

هزن و شیور (1987)، عنوان می کنند که انواع دلبستگی که در کودکی شکل گرفته اند بر سبک های عشق ما در بزرگسالی تأثیر می گذارد. مطالعات هزن و شیور،لوی و دیویس،فینی و نولر نشان داد که نظریه دلبستگی، یک دیدگاه یکپارچه از عشق را پیشنهاد می‌کند(فینی و نولر،1996).                                        

بررسی اجمالی بر سبکهای دلبستگی و نظریات مربوطه

بالبی (1969و 1973)،بعنوان طراح اصلی نظریه دلبستگی عنوان کرد که گستره ی دلبستگی در گستره حیات ادامه دارد. آینورث (1989)، عنوان می کند که انسان به دلبستگی خود نسبت به پدر و مادر ادامه می دهد.(همان منبع).                                                  

ویس(1982،1986،1991)،سه ملاک برای دلبستگی عنوان کرد:

1-همجواری (کودک می خواهد با تصویر دلیستگی بویژه در شرایط استرس باقی بماند)،

2-ایمنی بخشی (شیرخوار آرامش و ایمنی را از تصویر دلبستگی می گیرد)،

3- اعتراض(در صورتی که تصویر دلبستگی غیر قابل دسترس باشد یا تهدید شود اتفاق می افتد).وی در سال 1991، تصریح کرد که در هنگام برانگیخته شدن توسط تهدید وقتی دلبستگی یا یک تصویر ویژه شکل گرفته باشد،همجواری با آن تصویر ایمنی بخش را که دیگر افراد نمی توانند مهیا کنند، تأمین می نماید.در صورت عدم امکان برای کنترل هشیار احساسات دلبستگی ادامه می یابد علی رغم اینکه تصویر دلبستگی غیر قابل دسترس باشد(همان منبع).                 

بنابراین اساس ویس معتقد است که برخی از روابط بزرگسال نیز به همین صورت می تواند بعنوان دلبستگی در نظر گرفته شود؛مثل روابط میان بزرگسالان و والدینشان و روابط میان بیماران و درمانگرانشان وحتی در دوستی ها(همان منبع).                                   

بنابراین رفتار دلبستگی که از نقطه ی شروع در کودک بوجود می آید بتدریج متنوع می گردد و به چهره های معینی گسترش می یابد در تمام زندگی پا بر جا می ماند و حتی اشکال مختلف متجلی می گردد و گاهی حتی تحت اشکال رمزی (نامه نگاری و ارتباطات تلفنی ) به منظور تماس بروز می کند (منصور و دادستان، 1376). ثرتن(1985)، مفهوم الگوهای کاری را مطرح ساخت؛ براساس این مفهوم کودک چهره های دلبستگی را در خود درونی می کند و در غیاب الگو نیز کودک با وجود الگو های کاری احساس آرامش می کند. این الگوها در بزرگسالی تداوم می یابند(فینی و نولر، 1996).   

سبکهای دلبستگی                      

 هزن و شیور (1987و 1988)، به بررسی سبک دلبستگی بزرگسالان و عشق پرداختند. آنان سه سبک دلبستگی آینورث را بکار بردند و عنوان کردند که:افراد دارای سبک دلبستگی ایمن در نزدیکی و صمیمیت راحت هستند و قادر به اعتماد کردن و وابسته بودن به دیگر افراد هستند.در سبک اجتنابگر تجربه  عدم راحتی با نزدیکی و مشکل در وابستگی به دیگران مشاهده می شود.در سبک دوسوگرا سطوح افراطی نزدیکی و ترس از تنها ماندن و مورد عشق واقع نشدن را نشان می دهد.آنان با استفاده از 2 مقیاس به برسی پرداختند.1-مقیاسی برای سبک دلبستگی، فهرست توصیفی ساده ای را در مورد روابط کودکی با والدین و روابط والدین با هم را شامل می شود، 2-پرسش نامه ی عشق که شامل عقاید درباره ی عشق رمانتیک می شد. براساس نتایج بدست آمده از افراد 14 تا 82 سبک های دلبستگی با این ویژگی ها توصیف شد:

افراد ایمن: تجارب عشقی شان را شاد، دوستانه، همراه با اعتماد، پذیرش شریک بدون توجه به اشتباهاتش توصیف می کردند.

افراد اجتنابگر: بطور معمولی از صمیمیت، افراط و تفریط های هیجانی و حسادت می ترسیدند، آنها معتقد بودند که برای شاد بودن نیازی به عشق نیست.

افراد دوسوگرا : وسواسی اند، تمایل به دو جانبه بودن، هیجان های زیاد و کم داشتند، جذابیت جنسی افراطی و حسادت آنان را نگران می کرد، آنان نگران بودند که شریکشان واقعاً آنها را دوست نداشته باشد یا شاید آنها را ترک کند. پاتریک و هزن(1994)، وضعیت قبلی را تکرار کردند بر این اساس 70 درصد پاسخ گوها همان دلبستگی قبلی را انتخاب کردند که 4 سال قبل انتخاب کرده بودند.لوی و دیویس (1998)،مقیاس هزن و شیور را تصحیح کردند، آنان از مقیاس لیکرت استفاده کردند. کرور(1997)،نیز با توجه به دو مقیاس بالا اندازه گیری کیفیت های دلبستگی را بوجود آورد که شامل ایمنی، اجتناب، دوسوگرایی-نگرانی، دوسوگرایی-ادغام می شد(میگوئل،مارتینز، 2005).               

تئوریهای دلبستگی از بالبی 1969 ناشی شد و متذکر می شود که کودکان الگوهای کاری را براساس تعاملاتشان با شکلهای دلبستگی ، که یک چارچوبی برای سازمان شخصیت بعدی فراهم می کند، ایجاد می کند. مدلهای کاری درونی شامل "امیدهای عمومی،عقاید و هدفها در مورد خود، دیگران،و رابطه ی این دو است. گمان می رود که این مدلهای کاری راهنمایی است برای اینکه مردم چگونه درک کنند، تفسیر کنند، و در تعاملات اجتماعی چگونه پاسخ دهند"(موریس، براسارد.2005).         

نظریات دلبستگی               

 بارثولومیو(1990،بارثولومیو و هوروویس، 1990،گریفین و بارثولومیو،1994)، برحسب آنچه بالبی الگوهای کاری خود و تصاویر دلبستگی نامیده بود تفسیری از 2 بعد(اضطراب و اجتناب)فراهم کرد(میگوئل،مارتینز، 2005).وی ادعا کرد این 2 بعد مقیاس های اساسی دلبستگی بزرگسالان، می تواند بصورت الگوی خود(مثبت در برابر منفی) و الگوی دیگران (مثبت در برابر منفی) صورتبندی شود.بعد مثبت (خود به عنوان مستحق عشق و توجه، دیگران به عنوان قابل اعتماد مراقب و در دسترس)و بعد منفی (خود به عنوان نامستحق عشق ،دیگران به عنوان نامراقب بی توجه، طرد کننده و غیر صمیمی).او از ترکیب این 2 بعد 4 سبک دلبستگی معرفی کرد؛

1-گروه مثبت-مثبت (ایمن): تجارب مراقبت کننده با پاسخ دهندگی با ثبات را تجربه کرده اند، تصویر مثبت از خود و دیگران دارند،خودمختاری،عزت نفس بالا،انتظار حمایت کنندگی دارند، اینان می‌توانند بدون از دست دادن شخصیت روابط صمیمانه ایجاد کنند.

2-گروه منفی-مثبت(دل مشغول): مراقبشان بی ثبات و غیر حساس بوده است، اینان الگوی مثبت از دیگران و منفی از خود دارند، فکر می‌کنند که برای فقدان عشق مقصرند، احساس شدید بی‌ارزشی و بی لیاقتی می‌کنند و نیاز مفرط به تأیید گرفتن از دیگران دارند و به دنبال اثبات خود در روابطشان هستند، وقتی نیازهای آنها برآورده نشود آنها کاملاً پریشان می شوند

3-گروه مثبت- منفی(اجتنابی/از دست دادن): شامل حس مثبت از خود و دید منفی به دیگران می شود، در هنگام فاصله از روابط خودپنداره‌ی مثبت دارند،از داشتن روابط ناراحت هستند،احساس خودکفایی و استقلال برایشان مهم است، و دیگر اینکه این افراد بر ناوابیتگی و خوداتکایی تأکید می کنند به این علت که آنها اهمیت روابط نزدیک را سبک می شمرند و بنابرایت احساس خود ارزشی شان را حفظ می کنند.

4-گروه منفی- منفی(ترسان): این افراد دید منفی به خود و دیگران دارند، اعتماد کمی به دیگران دارند ،تمایل به اجتناب از روابط نزذیک به علت ترس از صدمه دیدن دارند.دیگران برایشان غیر قابل دسترس و غیر مراقب و خودشان غیر قابل دوست داشتن هستند،بیش از اندازه نیازمند تأیید اجتماعی هستند و به خاطر ترس جلو نمی روند،از نزدیکی به خاطر ترس از صدمه دیدن می هراسند(میگوئل و مارتینز،2005 و موریس و براسارد، 2005).                                             

کولینز و رید(1990)، یک اندازه گیری جدبد از سبک های دلبستگی بزرگسالان ارائه کردند که شامل این مؤلفه ها می شود:

1- وابستگی 

2- نزدیکی 

3- دلبستگی اضطرابی.

این ابعاد با سبک‌های دلبستگی قبلی هم پوشی داشت. بر این اساس دلبستگی ایمن با نزدیکی ارتباط داشت و نوع اجتنابی با عدم نزدیکی ارتباط داشت، اضطراب خیلی بالا با تمایل برای برقراری ارتباط نزدیک رابطه داشت اما ترس از محدودیت‌ها وجود داشت (هون، دی سیلوا، کری، هلن،2004). سبک های دلبستگی به ایجاد مدل‌های ذهنی جهت عملکرد عمومی روابط نزدیک کمک می‌کند(همان منبع).

 


اشتراک در شبکه های اجتماعی



ارسال دیدگاه


whatsapp-icon