نظریه دلبستگی

تاریخ انتشار : ۱۱ فروردین ۱۳۹۸ تعداد بازدید: 3695

نظریه دلبستگی بالبی دید تحولی گسترده ای برای مفهوم سازی و درک اختلالات روانی فراهم کرد. این نظریه تحول و تداوم مشکلات بین فردی و سازش هایی که مشخصه آسیب شناسی شخصیت است را شناسایی کرده و در عین حال تحول مفهوم خود و مشکلات تعریف خود و خود تنظیمی را بررسی می کند. از دیدگاه آسیب شناسی تحولی، نظریه دلبستگی تحول غیر عادی را در بافت تحول نوعی بررسی می کند ( سی چتی، کوهن، 1995، لوی، 2005). نظریه آسیب شناسی و آسیب شناسی تحولی هر دو سهم مشترکی در بررسی سیر تحولی اختلالات روانی کودکی و بزرگسالی دارند.

درسالهای اخیر این نظریه با ترکیب روابط موضوعی و تحقیقات تجربی در اسیب شناسی تجربی گسترش زیادی یافته است.

در این نظریه پیوند عاطفی بین کودک و مراقب برای مفهوم خود و کودک و دیدگاه جدید او به دنیای اجتماعی اثر دارد. این نظریه از مشاهدات بالبی در پی محرومیت موقتی کودک از مراقب ( که معمولا مادر است ) در جنگ جهانی دوم شکل گرفته است. در مشاهدات امده است که: " تمایل کودک به عشق و حضور به اندازه غذا قوی است و غیبت او موجب حس قدرتمند فقدان وخشم می شود ".

براساس نظریه کردار شناسی بالبی انگیزه انسانی را در " سیستم رفتاری " مفهوم سازی کرده و اشاره کرده اند که رفتار وابسته به دلبستگی در نوزاد ( از جمله گریه، خنده، بازنمایی مراقبان، و ترجیح مراقبان متعهد یا " اشکال دلبستگی " ) بخشی از سیستم زیستی کارکردی مبتنی بر تحول است که احتمال محافظت در مقابل خطرات و شکار و احساس راحتی موقع استرس را می افزاید. سیستم دلبستگی شانس نوزاد برای بقا را با امکان استفاده ذهنی نا پخته از کارکردهای پخته والدین برای سازمان دهی فرایندهای زندگی خود افزایش می دهد.

نظریه دلبستگی

در حقیقت، مزایای بقای دلبستگی نه تنها در فراخوانی پاسخ مراقب است، بلکه در تجربه ممانعت از عواطف بیزاری آور است که برای تحول خودنمادین و یکپارچه لازم است. بالبی (1973) عقیده داشت که در طی مذاکرات مکرر با اشکال دلبستگی نوزادان بازنمایی ذهنی یا طرحواره های عاطفی شناختی خود و دیگران را شکل داده و انتظاراتی در در مورد روابط درون فردی دارند که مدل های فعال درونی نامیده می شود. این مدل ها تحول شخصیت را سازمان دهی کرده و روابط اتی را هدایت و شکل می دهند. پیوستار این مدل های ذهنی در طول زمان ریشه مدل های فعال خود ، دیگران و انتظارات از نقش خود در روابط بین فردی است. مدل های فعال در حافظه فرایندی به صورت انتظاراتی کدگذاری می شود که به احساس امنیت کودک کمک می کند.

براساس نظریه دلبستگی بالبی اینزورث مطالعه ای ترتیب داده تا اثر تکنیک های پرورش کودک و گسترش الگوهای دلبستگی را بررسی کند.

اینزورث (1978) سه نوع الگوی دلبستگی مادر – کودک مشخص کرد :

ایمن (63%) ، اجتنابی (21%) ، و مضطرب – دوسوگرا (16%)

درسبک اجتنابی از حضور مادر فاصله گرفته و به گونه ای رفتار می کنند که گویی از رفتن مادر آگاه نیستند. در اضطراب – دوسوگرا اعتراض هیجانی دارند و بادوری مادر ناراحت شده و مدت ها بعد از بازگشت مادر به گریه ادامه می دهند.

سبک ایمن مادر را " پایگاه امنی " برای کاوش محیط دانسته در حضور او احساس راحتی و امنیت دارند. این نوزادان در غیاب مادر احساس ناراحتی دارند اما از بازگشت او اشتیاق داشته و با او به راحتی ارتباط برقرار می کنند. بعدها گروه چهارم سازمان نایافته اضافه شد ( هس  و مین ، 2000 ، لوی ، 2005) .

 


اشتراک در شبکه های اجتماعی



ارسال دیدگاه


whatsapp-icon