در مورد بیماری های روانی و نحوه درمان آن در بین مردم ابهامات زیادی وجود دارد. بسیاری از مردم نه شناخت درستی از بیماری های روانی دارند و نه با درمان آنها آشنا هستند. درکنار چنین ناآگاهی و ابهام هایی، اطلاعات اشتباه زیادی در میان آنان شایع است. نمونه ای از چنین اشتباهات شایعی این است که «بیماری های روانی نه خوب می شوند و نه می کشند». واقعیت این نیست. بیماری های روانی قابل درمان اند و برای بسیاری از آنها درمان های دقیقی وجود دارد که بر روی این درمان ها، مطالعات علمی اساسی انجام گرفته است. از سوی دیگر، بیماری های روانی اگر به خوبی درمان نشوند، می توانندکشنده باشند. به خصوص، بیماری هایی که در این سایت معرفی شدند، همه به خوبی قابل درمان اند.
برای بیماری های روانی دو نوع درمان اساسی وجود دارد: 1)دارودرمانی و 2) روان درمانی. معمولاً، هر دو درمان همراه و همزمان با هم مورد استفاده قرار می گیرند. تحقیقات دقیق علمی نشان داده اند که در مورد اکثر بیماری های روانی، استفاده همزمان از درمان ترکیبی ( دارو و روان درمانی)، اثربخش تر از هر یک از درمان ها به طور جداگانه است. به همین دلیل، معمولاً روان شناسان و روان پزشکان با همکاری یک دیگر و به صورت تیمی به درمان بیماری های روانی می پردازند.
روان درمانی ها عبارت اند از روش های منظم علمی که بر اساس نظریه های شخصیت می باشند و برای ایجاد تغییرات مطلوب در تفکر، احساسات و رفتار انسان ها پدید آمده اند. بیش از 400 نوع سیستم های مختلف روان درمانی وجود دارد.
با استفاده از روان درمانی، روان شناسان می کوشند به همه گروه های سنی مردم کمک کنند تا شادتر، سالم تر و پرثمرتر زندگی کنند. این درمان ها به مردم کمک می کند تا بتوانند مشکلات خود را به درستی سپری کنند. روان شناسان از تکنیک های مبتنی بر علم استفاده می کنند تا به مردم کمک کنند عادات موثرتری در خود ایجاد کنند. انواع مختلف روان درمانی وجود دارد از جمله: رفتار درمانی شناختی، درمان بین فردی، روان تحلیلی و غیره. یکی از روان درمانی های بسیار موثر در درمان بیماری های روانی، رفتار درمانی شناختی است.
روان درمانی، یک درمان مشارکتی مبتنی بر رابطه بین یک فرد و یک روان شناس است. روان شناس محیطی حمایت کننده ایجاد می کند تا فرد احساس راحتی کند که صحبت کند با فردی که بدون قضاوت به حرف های وی گوش می کند. اکثر روان درمانی ها فردی اند. ولی روان شناسان با زوج، خانواده و گروه هم کار می کنند که در چنین شرایطی به این ترتیب، از کلمات زوج درمانی، خانواده درمانی و گروه درمانی برای توصیف این نوع روان درمانی ها استفاده می شود. .
برای یافتن روان شناس یا مراکز خدمات روانشناسی که تعلیم دیده و دارای پروانه کار روان درمانی باشد می توانید به سایت سازمان نظام روان شناسی و سازمان بهزیستی کشور مراجعه کنید.
مرکز مشاوره اندیشه مهر با استفاده از رویکرد رفتار درمانی شناختی به درمان بیماری های مختلف روانی می پردازد.
رفتاردرمانی شناختی، مجموعه ای از تکنیک ها و روش های علمی است که بر رفتارها و فرآیندهای شناختی (تفکر) افراد اثر می گذارد وبرعکس. دراین درمان تمرکز بر عللی است که در زمان حال بر بیماری وفرآیندهای مرتبط با آن اثر می گذارند. رفتار درمانی شناختی، علت بیماری های روانی را یادگیریهای غلط یا عدم یادگیری می داند. همچنین، در این درمان بر الگوهای ناکارآمد تفکر تاکید می شود. بنابراین، برای درمان اختلالات روانی باید روش های صحیح رفتار وتفکر به افراد یاد داده شود.
رفتار درمانی شناختی، درمان یکپارچه ای است با این اعتقاد که رفتارها، فیزیولوژی و شناخت های انسان ها از نظر کارکردی ارتباط درونی با هم دارند. این روان درمانی اصول پردازش اطلاعات و نظریه های یادگیری را در خود ادغام کرده است. این دیدگاه، آشفتگی های هیجانی یا رفتاری مراجعان را ناشی از نحوه دریافت، دستکاری یا واکنش آنا به اطلاعاتی که در سیستم شناختی خود دارند، می داند. به عبارت دیگر، مبنای اصلی در رفتار درمانی شناختی بر این اساس است که رابطه دوسویه ای بین فرآیندهای شناختی مراجعان (آن چه آنان فکر می کنند) و عواطف (تجربه های احساسی یا هیجان های)، فیزیولوژی و رفتارهای آنان وجود دارد. درمان در این دیدگاه عبارت است از شناسایی و تعدیلِ سبک اسنادها، نگرش ها و فرآیندهای فکری سوگیرانه یا تحریف شده و همچنین رفتارهای مشکل زا. در فرآیند درمان از انواع تکنیک ها و روش هایی که در آن مراجع مشارکت فعال دارد استفاده می شود. به همین دلیل، دراین درمان از روش ها وتکنیک هایی استفاده می شود که بتوانند تغییراتی در رفتارها و شناخت ها یا افکار مراجعان ایجاد کنند و به دنبال این تغییرات، علایم آزاردهنده و مشکلات مراجعان از بین می رود و بهبودی ایجاد می شود. تکنیک هایی که در این درمان مورد استفاده قرار می گیرند، متعدداند ازجمله: پایش خود، بازسازی شناختی، آزمون فرضیه ها.
رفتار درمانی شناختی بر اساس نظریه های رفتار درمانی و شناخت درمانی قرار دارد. در حال حاضر، این دو درمان آن قدر در هم تنیده شده اند که نمی توان آنها را از هم تفکیک کرد وبه همین دلیل به این درمان رفتاردرمانی شناختی گفته می شود یا به طور مخفف CBT. یافته های حاصل از رفتار درمانی و شناخت درمانی و ترکیب این دو در قالب رفتار درمانی شناختی این امکان را به درمان گر می دهد که رفتار آشکار، شناخت پنهان و تعامل این دو را در خدمت توصیف و فهم اختلالات روانی، نحوه رشد و تداوم آنها به کار گیرد. در این جا به صورت مختصر، به زیربنای علمی هر دو درمان می پردازیم.
از ابتدای شروع قرن بستم و در ابتدای شکل گیری روان درمانی، رفتار درمانی پا به عرصه وجود گذاشت و از همان ابتدا، دو ویژگی اساسی در آن مشخص بود: 1) تمرکز بر زمان حال و بی توجهی به الگوی روان کاوی و درمان های مبتنی بر نظریه فروید و متعاقبان وی که بر نقش گذشته فرد و تعارض بخش های مختلف شخصیت تمرکز داشتند. رفتار درمانی به زمان حال و آن چه در زمان حال رخ می دهد، تاکید دارد. 2) اتکا به روش علمی و پژوهش های دقیق آزمایشگاهی در طراحی تکنیک های درمانی. تا کنون نیز این نوع درمان ها بر همین اساس عمل کرده و می کنند و به همین دلیل، یافتههای پژوهشی علمی دقیق و آزمایشگاهی زیادی در اثربخشی درمان های رفتاری و شناختی به دست آمده است.
دو جریان تاریخی در شکل گیری رفتار درمانی تاثیر اساسی داشته اند:1) فعالیت های دانشمندان روسی در اوایل قرن بیستم که اوج آن در آزمایش های پاولف Pavlov در زمینه یادگیری انجام شد. آزمایشات پاولف، نهایتاً برای او جایزه نوبل در فیزیولوژی را به ارمغان آورد. نتیجه مطالعات پاولف وهمکاران به کشف پدیده شرطی سازی، تقویت های مثبت و منفی منجر شد. پاولف نشان داد که اگر دو محرک با هم همزمان شوند، محرک خنثی می تواند اثر محرک اصلی را ایجاد کند (پدیده شرطی سازی). 2) فعالیت های دانشمندان امریکایی در اوایل قرن بیستم که عمدتاً توسط واتسون Watson انجام شد.
واتسون در مخالفت با روان شناسی معاصر خود که عمدتاً ساخت گرا بودند و بر تجارب درونی و ذهنی متمرکز بودند، تاکید داشت که آن چه میتوان در روان شناسی مطالعه کرد فقط رفتار انسان است و آن چه مشاهده می شود. پدیدههای درونی که قابل مشاهده نیست قابل بررسی علمی نیز نیست. وی شیوه علمی برای روانشناسی مطرح کرد مانند سایر علوم تجربی. بدین صورت که اگر قرار است روان شناسی علم باشد مانند سایر علوم تجربی باید پدیده هایی را بررسی کند که قابل سنجش و ارزیابیاند که همان رفتار قابل مشاهده میباشند.
بعدها، اسکینر Skinner که رفتارگرایی رادیکال بود، تاکید کرد رفتار تابعی است از محیط. اگر رفتاری در حال حاضر، انجام می شود چه سالم چه ناسالم، این رفتار تابعی است از محیط فرد. پس، اگر محیط را به درستی بررسی کنیم، علل انجام رفتارهای سالم و ناسالم مشخص می شود. به عبارت دیگر با تحلیل رفتار Behavior analysis شما می توانید علت های هر رفتاری را مشخص کنید چه سالم و چه ناسالم. امروزه، تحلیل رفتار یا تحلیل تابع Functional analysis اولین گام درمان های رفتاری شناختی و اصلاح و تغییر رفتار Behavior modification است. به خصوص این روش دردرمان رفتارهای اعتیادی از جمله اعتیاد به مواد کاربرد فراوانی دارد. همچنین، در اصلاح و تغییر رفتارهای کودکان ونوجوانان از تکنیک های اساسی واصلی رفتاردرمانی شناختی است.
دردهه 50 میلادی، ولپه Wolpe بر اساس فعالیت های پاولف و پیشرفت های دیگری که انجام شده بود، تکنیک های درمانی برای درمان بیماران اضطرابی را معرفی کرد. اسکینر با تدوین کتاب علم و رفتار انسان، و آیزنک Eysenck و راکمن Rachman با انتشار مجله Behavior Research & Therapy در سال 1963 پایه های اساسی رفتار درمانی را ایجاد کردند.
در دهه 70 میلادی با فعالیت های وسیع بندورا Bandura، و ارایه نظریه یادگیری اجتماعی Social-learning theory و تاکید آن بر یادگیری نیابتی (مدلینگ)، فرآیندهای نمادین و خودتنظیمی self-regulation تحول عظیمی در حوزه روان شناسی ایجاد شد. در این دهه بر نقش فرآیندهای شناختی و اثر آنها در رفتار درمانی تاکید شد. مداخلات شناختی نیز به مداخلات رفتاری اضافه شد و اصطلاح رفتاردرمانی شناختی مطرح شد. با توجه به نقش گسترده ای که شناخت درمانی در رفتاردرمانی شناختی دارد، در بخش های بعد، مختصری نیز به ریشه های شناخت درمانی پرداخته می شود.
هر یک از روان درمانیها، دیدگاه و چارچوب خاصی به بیماری های روانی دارند. چشم انداز، مدل رفتار درمانی به اختلالات روانی بر اساس موارد زیر است:
شناخت درمانی سه زیربنای تاریخی دارد: 1)دیدگاه پدیدارشناسی phenomenological به روان شناسی، 2)روان شناسی ساخت گرا و 3) روان شناسی شناختی. در دیدگاه پدیدارشناختی عقیده بر این است که دیدگاه انسان نسبت به خود و دنیای شخصی اش، اساس رفتار وی را تشکیل می دهند. روان شناسی ساخت گرا، بر نقش ساخت سلسله مراتبی شناخت در فرآیندهای اولیه وثانویه تاکید می کند که در نظریه های کانت Kant و فروید Freudمطرح شد. افرادی مانند کلی Kelly و لازاروس Lazarus از دیدگاه روان شناسی شناختی معتقد بودند که در تغییر رفتار و هیجان های انسان، شناخت اولویت دارد.
در دهه 60 میلادی، بک Beck شناخت درمانی را معرفی کرد. بک یک روان تحلیل گر بود. درنتیجه سال ها درمان روان تحلیلی با بیماران افسرده، متوجه شد این بیماران دچار سوگیری شناختی منفی اند. سپس، مدل خود را از اختلالات روانی و به خصوص افسردگی مطرح کرد که تا کنون کاربرد دارد و مطالعات دقیق علمی و آزمایشی بر روی آن انجام شده است.
در همین دهه، اِلیس Ellis که به طور جداگانه ومستقل از بک کار می کرد به نتایج مشابهی رسید. در هر دو درمان شناختی، افکار وباورهای ناکارآمد (از دیدگاه بک) و باورهای غیر منطقی (از دیدگاه الیس) عامل بیماری های مختلف از جمله افسردگی می باشند. پس، اگر بتوانیم دیدگاه ها و طرز تفکر بیمار را اصلاح کنیم، قادر به درمان وی خواهیم بود.
اساس شناخت درمانی بر این اساس است که پردازش اطلاعات برای دوام و بقای هر موجودی لازم است. اگر موجود زنده ای نتواند اطلاعات مرتبط با محیط را دریافت، ترکیب، و به مجموعه ای از اعمال تبدیل کند، از بین خواهد رفت. بر اساس مدل بک، تفسیر بیمار از حوادث در سطوح متفاوت از تفکر رخ می دهد که در این جا به معرفی آنها پرداخته می شود:
شبکه ای از طرحواره های رفتاری، هیجانی، انگیزشی و رفتاری که شخصیت را تشکیل می دهند و موقعیت های روزمره را تفسیر می کنند. بعضی از مدها، مثل اضطراب، ابتدایی یا نخستین اند، همگانی اند و برای بقا لازم اند. بعضی دیگر از طرحواره ها مثل خواندن یا گفتگو کردن، خرد و کوچک و تحت کنترل هوشیاری اند. اگر چه طرحواره های نخستین برای سازگاری و بقا لازم اند، ولی اگر به دلیل بدفهمی یا واکنش بیش از حد، مرتب فعال شوند، می توانند در زندگی روزمره جنبه ناسازگارانه پیدا کنند. مثلاً در اختلالات شخصیت، طرحواره های نخستین به صورت مستمر و پیوسته فعال اند.
مدهای ابتدایی، منجر به تفکر نخستین و ابتدایی می شوند یعنی تفکری که خشک، مطلق، انعطاف ناپذیر، خودآیند (اتوماتیک) و سوگیرانه اند. ولی، قصدِ هوشیارانه می تواند بر تفکر ابتدایی مسلط شود و آن را منعطف کند. می توان تفکر عامدانه، هدف گزاری مستمر، حل مسئله و برنامه ریزی بلند مدت را جایگزین تفکر خودآیند (اتوماتیک) و واکنشی کرد. در شناخت درمانی فهمیدن مد و تمامی سیستم های یکپارچه وابسته بخشی از فرمول بندی موردی است. در این درمان به بیمار آموخته می شود که چگونه از کنترل برای شناخت رفتارهای ناسازگارانه وتسلط بر آنها استفاده کند.
طرح واره، ساختار در هم تنیده ای از عوامل شناختی، هیجانی، رفتاری و انگیزشی است. طرحواره شناختی عبارت است از ادراک فرد از خود، دیگران، اهداف، انتظارات، خاطرات، فانتزی ها و یادگیری های قبلی وی. اگر طرحواره به درستی مدیریت نشود، می تواند پردازش اطلاعات فرد را کنترل کند. در بیماری های روانی، سوگیری های خاصی در نحوه ای که فرد اطلاعات را پردازش می کند، رخ می دهد. مثلاً بیماران افسرده، دیدگاه های منفی نسبت به خود، جهان و آینده دارند. در اختلالات اضطرابی، سوگیری سیستماتیک یا تغییر شناختی به انتخاب گزینشی محرک های خطرناک وجود دارد.
طرح واره ها بسیار قدیمی و مربوط به دوران کودکی اند، دوران قبل از تسلط بر زبان. به همین دلیل، دست یابی به آنها بسیار مشکل است. علاوه بر این، طرح واره ها مبهم اند و بر ادراک اثر می گذارد. طرح واره ابعاد مختلفی دارد مانند طرح واره بی اعتمادی که برای زنان، مردان، بزرگ، کوچک و ... متفاوت است. طرح واره، یک احساس مبهم منفی نسبت به فرد یا جهان است. سیستم نگهدارنده بسیار قوی دارد. به تغییر بسیار مقاوم است.
زمانی که طرح واره عملیاتی شد و به کلام درآمد تبدیل به باورهای هسته ای می شود. باورهای هسته ای، نگرش های اختصاصی اند که انسان ها را تحت تاثیر قرار می دهند تا در موقعیت های خاص زندگی، تجارب را به گونه ای سوگیرانه تفسیر کنند. به باورهای هسته ای، آسیب پذیری های شناختی نیز گفته می شود. مثلاً فردی که به مرگ آسیب پذیری دارد، هر حالت یا احساس در بدنش را به گونه ای فاجعه آمیز تفسیرمی کند، گویی مرگ قریب الوقوعی در حال رخ دادن است و دچار حمله پانیک می شود. باورهای هسته ای به صورت طبقه ای و سیاه/ سفید اند مثل: «من آدم بی ارزشی ام». این نوع تفکر هدف درمان است.
زندگی با باورهای هسته ای بسیار سخت و دشوار است. مفروضات، استراتژی های جبرانی برای باورهای هسته ای اند. مانند «اگر کسی مرا دوست داشته باشد، شاید دیگر احساس بی ارزشی نکنم.» این مفروضات می توانند به صورت قواعد زندگی درآیند مانند « تا زمانی که همه از دستم راضی باشند، خوبم». مفروضات اساسی تا مدتی ظاهراً خوب اند ولی سعی در انجام آنها باعث ناکامی و مشکلات بعدی می شود که دوباره با آشفتگی وپریشانی شخص می انجامد.
افکار خودآیند یا افکار اتوماتیک، در دسترس ترین نوع شناخت اند. این افکار معمولاً به صورت کلمات، تصاویر ذهنی، و جملاتی تکراری و درونی از تجارب در حال حاضر و واکنش های هیجانی اند. نمونه ای از افکار خودآیند در این جا آمده اند:
«چرا از رختخواب بیام بیرون؟ من که کاری ندارم. یک روز دیگر. نه. اصلاً، من برای چه زندگی کنم».
تحریف های شناختی، الگوهای تفکر غیر منطقی و افراطی اند که افراد به آنها اعتقاد دارند و زیر بنای آسیب روانی اند. این تحریف ها ویژگی های مشترکی دارند از جمله:
انواع مختلفی از تحریف های شناختی وجود دارند که در این جا معرفی می شوند:
برچسب زدن یا یا برچسب اشتباه زدن Labeling or mislabeling: صفات و ویژگی های منفی کلی را به خود و دیگران نسبت می دهید. «من ناخواسته ام» یا «آدم فاسدی است».
بی توجهی به نکات مثبت Discounting positives : باور دارد که نکات مثبتش، ناقابل و کم اهمیت اند. «این کاری است که هرزنی برای شوهرش انجام می دهد این را نمی توانم یک لطف یا محبت حساب کنم». یا «هر کسی که به اندازه من خوانده بود، شاگرد اول میشد، این که مهم نیست».
فیلتر منفی Filtering : فقط به جنبه های منفی توجه کردن و به ندرت جنبه های مثبت را در نظر گرفتن. مثلاً در یک میهمانی، فردی که در گوشه ای نشسته و دور از بقیه است ناگهان در مورد خودش قضاوت می کند که « ببین هیچ کسی مرا دوست ندارد».
تعمیم بیش از حد Overgeneralization: بر اساس فقط یک اتفاق واحد، الگویی کلی از منفی ها را ادراک کردن. مثلاً فردی که پس از ماه ها، تصادفی جزیی می کند به خود می گوید: «همیشه این اتفاق برایم می افتد. به نظرم در همه چیز شکست می خورم».
انتزاع انتخابی Selective abstraction: براساس یک مورد جزیی، نتیجه گیری کردن بدون توجه به زمینه کلی یا حتی توجه به اطلاعات و شواهدی که آشکارا عکس نتیجه گیری فرد است. مثلاً بر اساس نگاهی که نامزد به سوی آقایی که در حال عبور از خیابان می کند، فرد نتیجه گیری کند که نامزدش به او وفادار نیست.
تفکر دو قطبی Dichotomous thinking: نگاه فرد به اتفاقات و مردم بر اساس قانون همه یا هیچ است. مثلاً فردی که تصمیم می گیرد رابطه اش را پس از مدتی دوستی قطع کند به خود می گوید: «همه مرا پس می زنند» یا «کل این رابطه وقت تلف کردن بود».
بایدها Shoulds : به جای این که فقط به آن چه که هست توجه کند، اتفاقات را برحسب این که چطور باید باشند تفسیر می کند. «باید عالی عمل کنم، باید از همه جلوتر باشم».
شخصی سازی Personalization: علت اتفاقات منفی را به طور نامتناسبی به خود نسبت می دهد و خود را سرزنش می کند، و نمی تواند دریابد که دیگران یا عامل دیگری هم ممکن است علت آن اتفاق خاص باشد. مثلاً فردی که از همسرش جدا می شود به خود می گوید: « اگر من ضعیف نبودم، می توانستم این زندگی را نگه دارم».
جهت گیری پشیمانیRegret orientation : به جای آن که تمرکزش بر زمان حال باشد که می تواند عملکرد بهتری داشته باشد، تمرکزش بر گذشته است که می توانسته عملکرد بهتری داشته باشد. «اگر تلاش کرده بودم، می توانستم کار بهتری داشته باشم». یا «اگر این حرف را نزده بودم، الآن ارتباطم را با دوستم داشتم و تنها نبودم».
چه می شود اگر؟What if : یک سری سوال درباره «چه می شود اگر» در مورد مسایلی که اتفاق می افتد می پرسد و مرتب ادامه می دهد، و هیچ پاسخی او را راضی نمی کند. «بله، ولی اگر مضطرب بشوم، چه خواهد شد؟» یا « اگر نتوانم نفس بکشم چه می شود ؟».
سرزنش کردن Blaming : دیگران را مقصر این احساس منفی اش می داند، و از پذیرش مسئولیت تغییر خود امتناع می کند. «تقصیر اوست که من حالم بد است. باید خجالت بکشد که حالم را بد کرد» ، «پدر ومادرم باعث همه مشکلاتم شدند».
مقایسه های بی انصافانه Unfair comparisons: اتفاقات را بر اساس استانداردهایی تفسیر می کند که غیر واقع بینانه اند. مثلاً، افرادی که بهتر از او عمل می کنند را در نظرمی گیرد، خود را با آنها مقایسه می کند و نتیجه می گیرد که از آنها پایین تر است. «او موفق تر از من است». یا «همه نمره بالاتری گرفتند». «همه شاد اند».
ذهن خوانی Mind reading: فرضش این است که از افکار دیگران آگاه هستید، بدون این که شواهد کافی برای آن افکار داشته باشید. «فکر می کند من یک شکست خورده ام». «دوستم ندارد بلکه به من ترحم می کند».
پیش گویی Fortune teller: آینده را بدبینانه پیش بینی می کند: همه چیز بدتر خواهد شد، یا خطری در پیش است. «در آن امتحان نمره نمی آورم»، «رد می شوم»، «رهایم می کند». «بی کار می مانم».
فاجعه سازی Catastrophizing: بر این باور است که آن چه اتفاق افتاده یا اتفاق خواهد افتاد خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل است و قادر نخواهد بود از پس آن بر آید. «اگر در امتحان رد شوم، بیچاره می شوم». «اگر درخواستم را رد کند، بدبخت می شوم».
استدلال هیجانی Emotional reasoning: به احساسات اجازه می دهد تفسیر و ادراکش از واقعیت را هدایت کنند. «احساس افسردگی می کنم؛ پس، ازدواجم خوب پیش نرفته است».
بزرگ نمایی و کوچک نمایی Magnification & Minimization: زمانی که ویژگی های مثبت خود را کمتر از حد می داند در حالیکه همان ویژگی ها در دیگران را بسیار بیشتر از آن چه هست ارزیابی می کند. اهمیت دادن به وقایع بسیار بیشتر یا کمتر از آن چه که واقعاً هست. «برخلاف من که بیخودی می خندم، همیشه او شاد و سرحال است».
رفتاردرمانی شناختی، مانند هر روان درمانی دیگر، دارای ویژگی های خاصی است. در این جا، به صورت کوتاه به ویژگی های این درمان اشاره می شود:
آموزش اصل و اساس درمان است. رفتار درمانی شناختی بسیار جنبه آموزشی دارد و درمان گر بسیاری از مفاهیم را به مراجع می آموزد. درمان گر به بیمار آموزش می دهد درمان گر خود باشد. بیمار با روش منطقی یاد می گیرد: 1) فرضیه هایی بسازد و 2) با استفاده از بینش و تفکر جدید آنها را آزمایش کند.
مرکز مشاوره اندیشه مهر با استفاده از رویکرد رفتار درمانی شناختی به درمان بیماری های مختلف روانی می پردازد.
تحقیقات مختلف علمی و دقیق در مورد بسیاری از اختلالات متفاوت نشان داده است که ترکیب روان درمانی و دارودرمانی در کنار هم، از درمان دارویی به تنهایی و روان درمانی به تنهایی موفق تر است. این نتایج در مورد اختلالات اضطرابی، وسواس و افسردگی مکرر و ثابت بوده است. همچنین در مورد اختلالات مرتبط با تروما و PTSD نیز چنین یافته هایی به دست آمده است. به همین دلیل، دارودرمانی نیز در درمان اختلالات روانی استفاده می شود.
لازم به ذکر است که روان شناسان و روان پزشکان همراه تخصص های دیگری از جمله پرستاران، مددکاران، گفتاردرمان گران، کاردرمان گران و متخصصان توان بخشی دیگر، در قالب یک تیم به درمان بیماران می پردازند. درمان اختلالات روانی، نیاز به یک کار منسجم و مرکب از تخصص های مختلف دارد.
داروهای مختلفی برای درمان اختلالات روانی وجود دارند. روان پزشکان، برای درمان بیماری های روانی داروهای مختلفی تجویز می کنند. داروهای روان پزشکی بسیار متنوع اند. شایع ترین انواع داروهای روان پزشکی عبارت اند از:
باورهای اشتباه زیادی در مورد مصرف داروهای روان پزشکی ممکن است داشته باشد. یکی از نگرانی های مردم این است که داروهای روان پزشکی اعتیاد آور باشند. نکته مهم این است که داروهای روان پزشکی تحت تجویز یک روان پزشک منجر به اعتیاد نمی شوند. ولی، چنان چه بعضی از همین داروها را مردم به صورت سرخودانه مصرف کنند، می تواند مشکلات جدی برای آنان ایجاد کند. بنابراین، با مراجعه به روان پزشک و بدون نگرانی می توان از داروهای مختلف برای درمان اختلالات روانی سود جست.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت برای مرکز مشاوره و روانشناسی اندیشه مهر محفوظ است. | طراحی سایت و سئو : صفر یک وب