واکنش های روانی به استرس (فشار روانی)

تاریخ انتشار : ۱۱ فروردین ۱۳۹۸ تعداد بازدید: 5322

وضعیت های پرفشار واکنش های هیجانی مختلفی ایجاد می کنند، ازنشاط ( وقتی که وضعیت علی رغم دشواری قابل کنترل است ) تا هیجانات رایج مثل اضطراب، خشم، دلسردی و افسردگی. اگر وضعیت پرفشار ادامه یابد هیجانات ما ممکن است بسته به موفقیت  تلاشهای ما برای مدارا با آن وضعیت بین احساسات فوق، متغییر باشند.

اضطراب

اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد در حدی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حد، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی می شود به گونه ای که می توان گفت، « اگر اضطراب نبود، همه ما پشت میزهایمان به خواب می رفتیم. سلیه (1980) معتقد است: « مرگ آزادی کامل از فشار روانی است ».

اضطراب عبارت است از واکنش فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز، یعنی موقعیتی که زیر تأثیر بالا گرفتن تحریکات اعم از بیرونی یا درونی واقع شده و فرد در مهار کردن آنها ناتوان است1386).

رایج ترین واکنش به یک عامل فشار، اضطراب است. منظور از اضطراب هیجان ناخوشایندی است که معمولا با این کلمات توصیف می شود: " نگرانی "، " تشویش "، " تنش " و" ترس ". احساساتی که همه هراز گاهی با شدتهای مختلف دچارش می شوند.

در موقعیت تداوم تنیدگی و کوششهای اجتنابی جدید، پاره ای از واکنش های هورمونی و خودمختار افزایش پیدا کرده و فعالیت نظام ایمنی بدن با ادامه فعالیت کورتیکو استروئید کاهش می یابد که در نتیجه بیماری های روان تنی آشکار می شوند.

استرس آمیز تلقی شدن یک حادثه بستگی به ماهیت حادثه و نیز چاره ها، دفاع ها و مکانیسم های مقابله ای شخصی دارد. همه اینها با ایگو ارتباط دارند، انتزاعی جامع که به فرایندهای ادراک، تفکر و عمل شخص بر حوادث برونی و سائق های درونی اطلاق می شود. اگر ایگو عملکرد مناسب داشته باشد شخص در تعادل سازگارانه با دنیای درون و برون خود خواهد بود، اگر عملکرد ایگو مناسب نبوده و عدم تعادل ادامه یابد، شخص دچار اضطراب مزمن خواهد شد. به هرحال اضطراب برانگیزاننده است و بخش غیر قابل اجتناب از شرایط انسانی را در بر می گیرد. اضطراب و ترس به طور قطعی می تواند موجب درماندگی شود وجزء هیجانهای منفی به شمار می آید.

خشم وپرخاشگری

خشم به عنوان یک شیوه بیان اضطراب در شرایط پر فشار  بسیار فراوان است و در اکثر مواقع، وجود یک اضطراب شدید نه تنها فرد را دچار ناپایداری هیجانی شدید می کند، بلکه موجب می شود تا در برابر جزئی ترین سرزنشها یا تذکرها، حساسیت نشان دهد و به صورت مکرر دچار خشم شود که همین احساس خشم نیز به مراتب باعث احساس گنهکاری، واکنشهای منفی دیگران و احساس عدم ایمنی و اطمینان خاطر در فرد می شود.

بررسی های آزمایشگاهی نشان داده اند که بعضی حیوانات نیز در پاسخ به انواع مختلف عوامل فشار از جمله ازدحام، شوک الکتریکی و عدم دریافت پاداش مورد انتظار به صورت غذا، رفتار پرخاشگرانه از خود نشان می دهند. کودکان نیز اغلب در مواجهه با سرخوردگی عصبانی می شوند و رفتارهای پرخاشگرانه از خود بروز می دهند این نوع احساس همراه با احساس بی کفایتی به خود در غلبه بر تقاضاها و انتظارات شدید و فشار آور دنیای خشن به طوری که زندگی را در منتهای مراتب کسل کننده و در بدترین حالت غیر ممکن قرار می دهد.

واکنش های روانی به استرس (فشار روانی)

افسردگی وبی احساسی

اگرچه پرخاشگری فعال پاسخ رایجی به فشار روانی است، پاسخ عکس آن یعنی کناره گیری و بی احساسی هم به فراوانی دیده می شود. اگر شرایط پرفشار ادامه یابند و فرد در مدارا با آنها موفق شود، بی احساسی ممکن است به افسردگی تبدیل شود. این نوع احساس همراه با احساس بی کفایتی به خود در غلبه بر تقاضاها و انتظارات شدید و فشارآور دنیای خشن به طوری که زندگی را در منتهای مراتب کسل کننده و در بدترین حالت غیر ممکن قرار می دهد. افراد افسرده نسبت به آینده دیدگاه انعطاف پذیری ندارند. آنها احتمالا بیشتر از افراد غیر افسرده آینده خود را منفی می بینند واحتمال دستیابی به تجارب خوشایند را کم برآورد می کنند. به همین دلیل افراد افسرده به جای تلاش برای دستیابی به موفقیتهای با ارزش در آینده، تمام نیروی خود را صرف اجتناب از موقعیتهای نا خوشایند فعلی می کنند.

 

اختلال شناختی

علاوه بر واکنش های هیجانی در مواجهه با شرایط فشار واسترس اختلالات شناختی غیر ممکن است به طور جدی در مواجهه با فشار روانی گریبانگر افراد شود. آنهانمی توانند به راحتی تمرکز کنند و افکارشان را منطقا سازمان دهند و ممکن است به آسانی حواسشان منحرف شود. در نتیجه عملکرد آنها در انجام کارها، خصوصا کارهای پیچیده سیر نزولی در پیش می گیرد. تردیدی نیست که وجود سطحی از اضطراب می تواند نقش برانگیزاننده فرایندهای عقلی را ایفا کند، مع هذا باید بر این نکته تأکید کرد که فراتر رفتن اضطراب از حد آستانه ای، دارای تأثیری ویرانگر است. این افراد گاهی عمیقا نا فعال می شوند. ومعمولا در آینده نزدیک انتظار آسیب های قریب الوقوع را دارند. همین بازنماییهای ذهنی، واکنشهای بدتری را نیز فرا می خوانند. یک نمونه بسیار خوب از تداوم کوشش بیهوده تنیدگی، درماندگی آموخته شده است. نتایج بررسیهای سلیگمن نیز نشان می دهد که افرادی که به درماندگی آموخته شده دچار می شوند دچار کم تحرکی یا بی حرکتی می شوند و نمی توانند رفتار اجتنابی را در زمان معین یاد بگیرند. کاهش توانایی در یادگیری و تمرکز از دیگر نشانگان بارز درماندگی آموخته شده در انسان به شمار می آید.

 

 

اشتراک در شبکه های اجتماعی



ارسال دیدگاه