09104945869 - 02188780075 info@andishemehr.com

header

اختلالات افسردگی

صفحه اصلی / مقالات / اختلالات روانی / اختلالات افسردگی

یکی از هیجان هایی که هر انسانی در زندگی تجربه می کند، افسردگی است. هر زمانی که انسان فقدانی را تجربه کند، دچار احساس افسردگی می شود. ولی، اگر مدت یا شدت افسردگی در حدی شدید باشد که به زندگی عادی وی لطمه بخورد یا باعث رنج و پریشانی وی شود،   اختلال افسردگی ایجاد شده است. اختلالات افسردگی، در سطح جهان شیوع بالایی دارند وگفته می شود تا آینده نزدیک، جزء سه بیماری اولی باشد که مردم جهان را به خود مبتلا ساخته است.

افسردگی اساسی بیماری شایعی است. این بیماری در دوره جوانی شایع تر است و در زنان 5/1 تا 3 برابر بیشتر از مردان است. این بیماری در هر سنی می تواند شروع شود ولی  شروع آن در دوره نوجوانی افزایش می یابد و  در دوره سنی 20 تا 30 سال به اوج می رسد.

اختلالات افسردگی، انواع متفاوتی دارند که در این جا فقط به دو مورد آنها اشاره می شود: اختلال افسردگی اساسی، و اختلال افسردگی مداوم یا افسرده خویی. از آن جایی که افسردگی و سوگ خیلی اوقات با هم اشتباه می شوند، مرور کوتاهی هم بر واکنش داغدیدگی یا سوگ ارایه می دهیم.

اختلال افسردگی اساسی

علایم اختلال افسردگی اساسی عبارت است از:

به مدت حداقل دو هفته، فرد دچار احساس غم واندوه است. ممکن است در فرد افسرده به جای غم و اندوه شاهد «تحریک پذیری» باشید که به آن «از کوره در رفتن» هم گفته می شود (یعنی فرد تحمل معمول خود را ندارد و موقعیت هایی که قبلاً او را ناراحت نمی کرد، الآن باعث ناراحتی وی می شود و واکنش شدید و تند نشان می دهد) و به اطرافیان پرخاش کند. ممکن است فرد، علایق خود را نسبت به زندگی از دست بدهد یا از زندگی لذت نبرد یا میزان لذت ها وعلایق نسبت به گذشته کاهش یافته باشد. به همین دلیل ممکن است بسیاری از کارها و فعالیت های قبلی خود را رها کند.

به طور خلاصه، از میان علایم زیر حداقل به مدت دوهفته باید موارد یک یا دو وجود داشته باشد.

نکته مهم دیگر آن است که از میان علایم زیر، اگر پنج مورد را داشته باشد، حتماً باید به پزشک، روان شناس  ومراکز درمانی  مراجعه کند.

  1. احساس غم، اندوه، غصه و حالت های بغض و گریه یا تحریک پذیری،
  2. کاهش لذت و علاقه یا عدم لذت از زندگی یا  بی علاقگی،
  3. کاهش اشتها یا افزایش اشتها که به ترتیب باعث کاهش وزن یا افزایش وزن می شود،
  4. کاهش خواب، یا پرخوابی،
  5. بی قراری یا کند شدن حرکات و تفکر،
  6. کاهش توانایی تصمیم گیری، حافظه و تمرکز،
  7. احساس خستگی یا کاهش انرژی،
  8. احساس بی ارزشی، یااحساس گناه (عذاب وجدان) یا سرزنش کردن خود،
  9. فکر کردن راجع به مرگ و مردن، فکرخودکشی یا اقدام به خودکشی یا داشتن نقشه برای خودکشی.

گاهی ممکن است فرد پس از فوت یکی از عزیزان یا دوستانش حالت هایی از موارد بالا را تجربه کند. در چنین مواردی گفته می شود که وی دچار واکنش داغدیدگی یا سوگ است. به همین دلیل، در بخش سوگ،  مرور کوتاهی بر علایم سوگ وسوگواری ارایه شده است.

علایم افسردگی اساسی در دوره نوجوانی

افرادی که در دوره نوجوانی، مبتلا به اختلال افسردگی اساسی اند، ممکن است علایم خاصی را تجربه کنند. در چنین مواردی، خانواده باور نمی کند که نوجوان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی است. بلکه تصور می کنند چنین نوجوانی، فردی تنبل است که خود را به بیماری زده است.

اختلالات افسردگی

علایم افسردگی اساسی شایع در دوره نوجوانی

در دوره نوجوانی، در کنار علایم افسردگی اساسی علایم دیگری نیز دیده می شود که به  افسردگی اتیپیکال گفته می شود. علایم این نوع از افسردگی اساسی عبارت اند از:

  • پرخوری و درنتیجه افزایش وزن،
  • پرخوابی،
  • افزایش حساسیت به طرد
  • احساس سنگینی در دست یا پاها که به آن حالت فلج سُربی نیز می گویند.

 

واکنش سوگ یا داغدیدگی

ارتباط با انسان های دیگر، از نیازهای مهم هر انسانی است و هر یک از انسان ها روابط مهمی با افراد مختلفی دارند از جمله: والدين، خواهر/برادر، دوستان، معلمان و افراد ديگر. ارتباط با انسان ها، منبع آرامش و امنیت هستند. با این حال، همه، به تدریج انسان هایی را از دست می دهند. دیر یا زود، در طي زندگي، جدایی یا مرگ عزیزان تجربه مي شود. چنین فقدان هایی به شدت بر انسان ها تاثیر می گذارند. صرفنظر از اينكه مرگ آنها ناشي از بيماري، تصادف يا حادثه اي ديگر باشد، فرد با تركيبي از افكار و احساسات باقي مي ماند.

هنگامی که یکی از عزیزان فوت می کند، بازماندگان دچار سوگ یا داغدیدگی می شوند. ظاهراً بعضی ازعلایم سوگ شبیه افسردگی است. ولی، تفاوت هایی با هم دارند که مهم است به این تفاوت ها اشاره شود:

وقتی که فرد سوگ یا داغدیدگی را تجربه می کند نیز دچار غم و اندوه می شود ولی معمولاً  پس از مدتی حالت غم و اندوه فروکش می کند ولی هنگامی که خاطرات فرد از دست رفته به ذهن می آید، دوباره فرد همان حالت سوگ یا غم و اندوه را تجربه می کند. ولی، برخلاف افسردگی این حالت های

غم و اندوه کوتاه مدت تر است. معمولاً دوره غم و اندوه به تدریج کاهش می یابد.

معمولاً در دوره سوگ یا داغدیدگی، فکر مرگ و مردن ندارد و اگر فرد داغ دیده به مرگ فکر کند بیشتر برای پیوستن به فرد متوفی است. در حالی که در افسردگی های شدید، فرد مایل است که بمیرد تا از رنج زندگی رها شود.

 در دوره سوگ، معمولاً فرد داغدیده احساس بی ارزشی در خودش نمی کند بلکه معتقد است که دنیا بی ارزش است. در حالی که در بیماری افسردگی، احساس بی ارزشی یا نفرت از خود شدید است.

معمولاً، دوره های سوگ یا داغدیدگی نیاز به درمان خاصی ندارد و به تدریج در طی زمان فروکش می کند و فرد داغدیده به تدریج برنامه های زندگی خود را از سر می گیرد. درحالی که در اختلال افسردگی اساسی چنین نیست وفرد ضروری است که تحت درمان قراربگیرد هم دارویی و هم غیر دارویی(روان درمانی).

 

 

 اختلال سوگ پیچیده مداوم

A فرد مرگ کسی که رابطه نزدیکی با او داشته را تجربه کرده است.

B از زمان مرگ به بعد، حداقل یکی از نشانه های زیر در بیشتر روزها تجربه شده، به میزان قابل ملاحظه بالینی برای مدت حداقل 12ماه بعد از مرگ در مورد برگسالان داغدیده و 6 ماه در مورد کودکان ادامه یافته است:

  1. اشتیاق/آرزوی مداوم برای متوفی. در کودکان خردسال، اشتیاق ممکن است در بازی و رفتار ابراز شود مانند رفتارهایی که جدایی از مراقب یا شخص دلبسته دیگر ،  یا دوباره پیوستن به وی را منعکس می کنند.
  2. اندوه شدید و رنج هیجانی در واکنش به مرگ.
  3. اشتغال فکر به متوفی.
  4. اشتغال فکر به شرایط مرگ. در کودکان این اشتغال فکر ممکن است به صورت بازی یا رفتار ابراز شود و امکان دارد به مرگ احتمالی افراد دیگری که با آنها نزدیک هست، نیز گسترش یابد.

C از زمان پس از مرگ، حداقل شش نشانه از نشانه های زیر در بیشتر روزها و به میزان قابل ملاحظه بالینی تجربه شده اند و حداقل به مدت 12ماه پس از مرگ در بزرگسالان و 6 ماه در کودکان سوگوار ادامه یابند:

پریشانی واکنشی به مرگ

  1. مشکل مشخص در پذیرش مرگ. درکودکان این نکته به توانایی کودک در درک معنی و دایمی بودن مرگ بستگی دارد.
  2. تجربه ناباوری یا گنگی هیجانی در مورد فقدان.
  3. مشکل با یادآورهای مثبت از متوفی.
  4. رنجش، ناراحتی یا خشم در مورد فقدان.
  5. ارزیابی های ناسازگارانه از خود در ارتباط با متوفی یا مرگ (مثل سرزنش خود).
  6. اجتناب بیش از اندازه از یادآورهای فقدان (مانند اجتناب از افراد، مکان ها، یا موقعیت های مرتبط با متوفی، در کودکان ممکن است به صورت اجتناب از افکار واحساسات در رابطه با متوفی باشد).

 

اختلال اجتماعی/هویت

  1. میل به مردن برای بودن با متوفی.
  2. مشکل در اعتماد کردن به دیگران از زمان مرگ.
  3. احساس تنهایی و جدا بودن از افراد دیگر بعد از مرگ.
  4. احساس این که زندگی بدون متوفی بی معنی یا پوچ است، یا اعتقاد به اینکه فرد نمی تواندبدون متوفی عمل کند.
  5. سردرگمی در مورد نقش فرد در زندگی، یاکاهش درک هویت (مثل احساس این که بخشی از وجود فرد با متوفی مرده است).
  6. مشکل یا اکراه در دنبال کردن تمایلات از زمان فقدان، یا نداشتن برنامه ریزی برای آینده (مانند روابط دوستانه و فعالیت ها).

D این اختلال موجب ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا زمینه های مهم دیگر عملکرد  می شود.

E واکنش به داغدیدگی تناسبی با هنجارهای فرهنگی، مذهبی یا سن، فرد ندارد. 

 

اختلال افسردگی مداوم یا افسرده خویی

نوع دیگری از اختلالات افسردگی وجود دارد که خفیف تر از اختلال افسردگی اساسی است ولی مدت آن طولانی تر است. اگر چه ممکن است تصور کنید که این اختلال مشکل چندانی در زندگی فرد ایجاد نمی کند چون علایم خفیف تر از افسردگی اساسی است، ولی طولانی مدت شدن آن به شدت بر زندگی فرد تاثیر منفی می گذارد. گاهی اوقات، طولانی مدت بودن بیماری باعث می شود که فرد شناخت اشتباهی از خودش داشته باشد چون تا آن جا که به یاد می آورد، مبتلا به این بیماری بوده است و آن چه از خود می شناسد، بیشتر حالاتی است که تحت تاثیر این بیماری بوده است.

در این بیماری فرد به مدت حداقل دوسال از علایم سبک تر افسردگی رنج می برد که این مدت در کودکان ونوجوانان می تواند یک سال باشد.  در طی مدت این دو سال فرد، در بیشتر روزها وقسمت بیشتر روز دچار حالت های افسردگی است. ممکن است در عده ای از افراد به جای حالت افسردگی، «از کوره در رفتن» یاتحریک پذیری دیده شود. یعنی فرد به سرعت «ازکوره در می رود». از آن جایی که آستانه تحمل فرد کاهش یافته است، مسایلی که قبلا می توانست تحمل کند را نمی تواند تحمل کند و به سرعت به دیگران یا موقعیت ها واکنش نشان می دهد.

علایم این بیماری عبارت اند از:

  1. کم اشتهایی یا پراشتهایی که ممکن است منجر به کاهش یا افزایش وزن شود.
  2. بی خوابی یا پرخوابی.
  3. کاهش انرژی و احساس خستگی.
  4. عزت نفس ضعیف (یا به زبان عامیانه، اعتماد به نفس ضعیف).
  5. کاهش توانایی تمرکز یا تصمیم گیری.
  6. احساس ناامیدی.

اگر فردی از علایم بالا، دو مورد را داشته باشد مهم است که به پزشک یا روان شناس مراجعه کند.

در طول مدت دو سال (که ممکن است که در کودکان و نوجوانان یک سال باشد ) در بیشتر اوقات، فرد دچار علایم بالاست و بیش از مدت دو ماه بدون علامت نبوده باشد.


اشتراک در شبکه های اجتماعی



ارسال دیدگاه