فرهنگ

شب یلدا: شب خاطره ها

زمانی تا شب چله یا شب یلدا باقی نمانده است. جشن میلاد خورشید. پیروزی نور بر اهریمن. جشنی که در تمام کشورهای منطقه برگزار می شود و مردم غلبه نور بر تاریکی را جشن می گیرند. آئینی قدیمی که نسل به نسل به ما رسیده است. رسمی که نسل ها را به هم پیوند می دهد و آنان را به دور هم جمع می کند: با شوق و ذوق.

شب یلدا سرشار از خاطرات است. شاید یکی از بهترین خاطرات ما مربوط به شب های چله باشد: زیبایی سفره شب یلدا، هنر وسلیقه مادران درتزئین سفره شب یلدا، ذوق و سلیقه ای که حداقل یک هفته مادر و مادر بزرگ را به تکاپو انداخته است تا با ایجاد فضایی صمیمی همه اعضای خانواده را دور هم جمع کنند. خاطراتی که انسان ها سال های سال با خود همراه خواهند داشت. این خاطرات از آن دسته خاطراتی است که افراد می توانند در سختی های زندگی، سال های سال با خود همراه داشته باشند و به وسیله آنها «زمستان ها را سرکنند وسختی ها را در کنند». مراقب باشیم خاطرات خوبی برای کودکان بسازیم.



یلدا بر همه مبارک باد

روان شناسی مثبت

بخشش

یکی از زیباترین توانایی های انسان، بخشش است. بخشش خود و بخشیدن دیگران. بخشش یعنی رها شدن از رنج خصومت، خشم و آزردگی. بخشش دیگران یعنی تسلط بر تجارب دردناک قدیمی، رهایی از ناملایماتِی که به نا حق تحمیل شده است. بخشش، نوعی رشد و رهایی است. رهایی از زندان نفرت. زمانی که چنین بخششی نسبت به خود اعمال می شود، رهایی آن دو چندان است. رها کردن کشمکش های قدیمی با خود، پذیرفتن ضعف ها و ناتوانی هایی که خاص یک انسان است، پذیرش آن چه هستیم: انسانی جایزالخطا. بخشش؛ چه بخشیدن دیگران و چه بخشیدن خود، راهی اساسی برای کمال و رشد است. مسیری را نشان می دهد که انسان ها بتوانند عمیقاً بر محدودیت ها و مشکلات زندگی خود مسلط شوند.

سالهاست که روان شناسان به مطالعه بخشش مشغول اند. آنان مکانیزم های بخشش، اثرات و پیامدهای آن را بررسی می کنند. پروفسور انرایت Enright استاد دانشگاه کانادایی سال هاست که به پژوهش در حوزه بخشش واستفاده از آن در درمان می پردازد. سوال مهمی که در این زمینه شکل می گیرد این است که چرا بخشش در روان شناسی به شدت توصیه می شود؟ چرا درمانی بر اساس بخشش شکل گرفته است؟ زیرا، هیچ انسانی کامل نیست. هر انسانی در طی زندگی خواسته و ناخواسته ممکن است به خود یا دیگری رفتارهای آسیب رسان داشته باشد. اشتباهات و ضعف های انسان ها باعث می شود نتوانند به موقع تصمیم های درستی اتخاذ کنند ونتیجه آن، رنج هایی است که عمری بر زندگی خودشان و دیگران سایه می اندازند. زندگی جمعی انسان ها باعث می شود ناتوانی افراد در درمان آسیب ها، مشکلات و رنج های شان منجر به قربانی شدن انسان های دیگر شود. بعضی اوقات دیگران با تصمیم ها و رفتارهای خود مستقیماً باعث صدمه و آسیب می شوند. زخم بدرفتاری ها و آزارها می تواند سال های طولانی و حتی تا آخر عمر بر زندگی دیگران اثر بگذارد. گاهی چنین آزارهایی عامدانه است و گاهی ناآگاهانه. در این شرایط چه کار باید کرد؟ تا کی باید اجازه داد که رفتارهای دیگران بر زندگی ما سایه اندازند؟ چگونه می توان از چنین تاثیرات مخرب و ناسالمی رها شد؟



بدتر از صدمات ناشی از دیگران، آسیب های ناشی از رفتارهای خود شخص است. چگونه باید با قصورها، اشتباهات و شکست های فاحشی که نتیجه عملکرد خودِ فرد است برخورد کرد؟ کسی نیست که اشتباهی در زندگی خود نکرده باشد: یک تصمیم اشتباه، یک قصور، یک بدرفتاری، یک غفلت و .... گاهی اوقات سال ها انسانی را از رشد و پیشرفت خود دور می کند. شاید زندگی بعضی از معتادان نمونه خوبی برای چنین مواردی باشد. بسیاری از معتادان هنگام ترک و تلاش برای برگشت به زندگی عادی، با انبوهی از خسران ها و فقدان ها روبه رو می شوند: سال های از دست رفته زندگی، مقام و موقعیت های قبلی، روابط خانوادگی، اعضای خانواده ای که دیگر نیستند، احترام و جایگاه اجتماعی، سلامت جسمی و مانند آن. گاهی اوقات بار این فقدان ها و خسران ها چنان زیاد است که دوباره به موارد روی می آورند تا متوجه نشوند که چه لطماتی بر آنها، دوستان و خانواده شان وارد آمده است.

مهم است انسان ها بتوانند اشتباهاتی که منجر به صدمه به خود یا دیگران شده است را ببخشند. برای صدماتی که به دیگران زدند، طلب بخشش کنند و همین طور خود را ببخشند. زمانی که قربانی آزارها، بدرفتاری ها و اشتباهات دیگران شدند، بتوانند آنها را ببخشند تا به آرامشی عمیق دست یابند. جمله زیبایی در مورد بخشش گفته شده است با این محتوی که «من می بخشم نه برای آن که آنها لایق بخشش اند بلکه به این دلیل که من لایق آرامشم».

مطالعات اخیر در زمینه بخشش نشان داده، انسان هایی که خطاهای خود یا دیگران را می بخشند از سطح سلامت جسمی وروانی بالاتری برخوردراند. به عبارت دیگر، بخشش منجر به پیامدهایی می شود که با سلامت بیشتر درارتباط است. پیامدهای ناشی از بخشش را می توان در حوزه های زیر خلاصه کرد:

با توجه به اهمیت بخشش چه در حوزه سلامت جسم، چه سلامت روان، محققان بر اهمیت بخشش دیگران و بخشش خود مطالعات زیادی انجام داده اند. آنان با استفاده از این مطالعات سعی دارند تا به انسان ها کمک کنند بتوانند افرادی که به آنها صدمه زده اند را ببخشند. علاوه بر این، کارها و مطالعات زیادی در مورد بخششِ خود یا خودشفقتی صورت گرفته است تا انسان ها بتوانند خود را برای قصور، اشتباهات و ضعف هایشان ببخشند.آنان بخشش را به عنوان نوعی درمان برای دست یابی به سلامت جسمی و روانی توصیه می کنند. ولی، بخشش چیست؟چگونه صورت می گیرد؟ و ... . نکته مهم این است که مردم به درستی مفهوم بخشش را نمی شناسند و اشتباهات زیادی در مورد بخشش، دارند، به همین دلیل در شماره های بعد به مفهوم واقعی بخشش و اشتباهات شایع در مورد آن خواهیم پرداخت.

روان شناسی کودک و نوجوان: فرزند پروری

انگیزه پیشرفت

زمانی که پسرم در دوره ارف، موسیقی خاص کودکان، شرکت می کرد، همکلاسی داشت که به دلیل چهره اش بسیار مورد توجه مردم بود. او شبیه شهاب حسینی بود. یک پسر شش ساله که کاملاً چهره شهاب حسینی را داشت. روزی مادرش با عصبانیت وارد آموزشگاه شد و پسر هم بسیار شرمنده و ناراحت به نظر می رسید. پس از این که بچه ها وارد کلاس شدند، مادرش شروع به درد دل کرد و آن چه باعث عصبانیت شدیدش شده بود را بیان کرد. گویا از تمرین نامنظم فرزندش به شدت عصبانی شده بوده و با عصبانیت به کودک گفته بوده که «تو در آینده هیچ کاره خواهی شد». به نظر می رسید این موضوع ذهن کودک را بسیار به خود مشغول کرده بوده که چه آینده ای خواهد داشت. موقع آمدن به کلاس، کودک به یک راننده تاکسی اشاره کرده و از مادر می پرسد برای راننده تاکسی شدن چه کار خاصی باید انجام دهد. مادر پاسخ می دهد که احتیاج به دانشگاه و کلاس خاص و ... ندارد. پسر نفس راحتی کشیده و به مادر می گوید پس من در آینده راننده تاکسی خواهم شد.

بسیاری از والدین آگاه و مسئول سعی می کنند فرزندشان را در کلاس های مختلف ثبت نام کنند و برای موفقیت و تلاش بیشتر به آنها «انگیزه» بدهند: کاری بسیار مهم و اساسی. اگر کودکان انگیزه پیشرفت بیشتری داشته باشند در راه رسیدن به اهداف خود تلاش وپایداری بیشتری نشان خواهند داد که موفقیت آنان را تضمین خواهد کرد. به این ترتیب، هم کودکان و نوجوانان به موفقیت دست می یابند و هم والدین از تلاش خود احساس رضایت خواهند داشت. آنان بخش مهمی از وقت و درآمد خود را برای موفقیت فرزندان شان اختصاص می دهند و احساس رضایت و آسودگی از موفقیت فرزند، تنها پاداشی است که دریافت می کنند.

تقویت انگیزه پیشرفت در فرزندان، کاری بسیار اساسی است ولی مهم است که والدین بدانند چگونه این کار را انجام دهند. اگر والدین به درستی ندانند که چه پیامی بدهند، نتیجه آن می شود که کودک در ابتدای ورود به کار، درس و تلاش به این نتیجه می رسد که موفق نخواهد بود و بهتر است برای خود حداقل ها را برگزیند و تلاش چندانی نکند چون موفقیتی برای وی حاصل نخواهد داشت.



محققان در این زمینه تحقیقات مفصلی انجام داده اند. آنان متوجه شده اند که مردم از روش های مختلفی سعی می کنند به فرزندان خود انگیزه پیشرفت بدهند. گاهی اوقات آنان سعی می کنند فرزندان خود را به کارهای مثبتی سوق دهند و برای آنان انگیزه های گرایشی ایجاد کنند. مثلاً به آنان می گویند: «سعی کن برای خودت آدم مهمی شوی، دکتر یا مهندس شوی». در این روش، آنان سعی می کنند فرزندان خود را به رشته ها یا فعالیت های مثبت سوق دهند.بعضی والدین از روش دیگری استفاده می کنند. آنان سعی می کنند فرزندان خود را از کارها یا فعالیت هایی که منفی است برحذر دارند. به این نوع انگیزه ها، انگیزه های اجتنابی گفته می شود. مثلاً می گویند: «خوب درس بخوان که بدبخت نشوی» یا «کارگر یا زیردست یا ... نشوی». در این نوع انگیزه دادن، والدین سعی می کنند پیامدهای نامطلوب و منفی را به فرزندان خود گوشزد کنند. تحقیقات نشان داده است که هیچ کدام از انگیزه های بالا، با موفقیت و تلاش و کوشش فرزندان ارتباطی ندارد. یعنی موثر نبوده اند. ممکن است سوال کنید پس چگونه باید به فرزندان خود انگیزه پیشرفت بدهیم که آنان را برای تلاش، کوشش و موفقیت برانگیزاند؟

تحقیقات نشان داده است انگیزه ای کودکان و نوجوانان را به تلاش و کوشش و موفقیت برمی انگیزاند که از نوع تسلط باشد. در این نوع انگیزه، والدین به فرزندان خود پیام می دهند که «خوب درس بخوان تا قوی شوی»، «خوب تلاش کن که توانا شوی» و مانند آن. به عبارت دیگر، دقیقاً پیام این است «توانا بود آن که دانا بود». در چنین برخوردی، کودکان و نوجوانان به احساس تسلط، قدرت و توانایی سوق داده می شوند. مطالعات نشان داده زمانی که فرزندان به توانایی، دانایی، تسلط، قدرت و مانند آن تشویق می شوند، انگیزه موفقیت و تلاش در آنان افزایش می یابد.

لطفا، دقت کنید تا دریابید شما چگونه به فرزند خود انگیزه می دهید؟ انگیزه های گرایشی، اجتنابی یا تسلط؟

آسیب شناسی روانی

خودزنی چیست؟

چند سال پیش در فضای مجازی، فیلمی در مورد رفتارهای «خودزنی» دختران دانش آموز پخش شد. این فیلم به شدت مورد توجه قرار گرفت و بحث های زیادی در میان مردم مطرح کرد از جمله این که چرا چنین رفتاری صورت می گیرد، چطور می شود انسان که ذاتاً از درد گریزان است، عمداً به خود آسیب بزند ودرد و رنج ایجاد کند و مانند آن. پخش چنین فیلمی اگر چه توجه مردم را به یک مشکل یا اختلال جلب کرد ولی بعد از آن، میزان چنین رفتارهایی در میان دانش آموزان و نوجوانان به شدت افزایش یافت. مثلاً، در بعضی موارد، نوجوان با خودکار قرمز روی دست خود خط می کشید و از آن عکس می گرفت و آن را در عکس پروفایل خود می گذاشت تا دیگران بدانند که او «خودزنی» می کند. تاثیر آن فیلم هنوز که هنوز است بر نوجوانان و تمایل به تقلید این آسیب روانی همچنان ادامه دارد.

اگر چه از آن زمان تا کنون حداقل چند سال می گذرد ولی در این مورد کمتر مطالب علمی مطرح شده است. به همین دلیل، سعی کردیم اطلاعات صحیح در خصوص این بیماری به خوانندگان ارایه دهیم. این بیماری معمولاً از دوره نوجوانی شروع می شود و در دوره جوانی به اوج می رسد. هدف این بیماران، بیشتر تسکین ورهایی از احساسات و هیجان های منفی است. اکثریت انسان ها روش هایی را برای تسکین هیجان های خود آموخته اند: چه مثبت چه منفی. برخلاف اکثریت مردم، بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال خودزنی نمی دانند هنگام تجربه احساسات و هیجان های منفی مثل افسردگی، اضطراب، خشم، غم و... ، چه باید بکنند تا از این احساسات رهایی یابند. دسته ای از این بیماران دچار احساس کرختی وبی حسی اند و برای رهایی از چنین احساساتی به خودزنی روی می آورند. آنان هنگامی که زخمی بر بدن ایجاد می کنند از چنین احساساتی رها می شوند و در نتیجه به حال نسبتاً عادی برمی گردند. بعضی از این بیماران، از خودزنی برای حل مشکلات ارتباطی خود استفاده می کنند مثلاً زمانی که با والدین خود مشکل دارند، با خودزنی به جرّ وبحث پایان می دهند. خوب است بدانید خودزنی یا آسیب رساندن عمدی به خود:

همان طور که در بالا مشاهده می کنید، این علامت، نشانه مهمی است که نیاز به مداخلات تخصصی دارد. نه آن طور که در میان بعضی نوجوانان مشاهده می شود، «افتخارآور» است و نه آن طور که عده ای تصور می کنند موضوعی «نه چندان مهم». بلکه، به توجه و درمان اساسی نیازمند است. پخش فیلم هایی از این نوع در میان مردم و عدم بحث تخصصی در خصوص آنها، می تواند یک علامتِ جدی از یک آسیب روانیِ عمیق را تبدیل به رفتاری «افتخارآمیز» کند به گونه ای که بعضی برای دست یابی به وجهه مطلوب اجتماعی، آن رفتار را «تقلید» کنند. نکته اساسی آن است که مباحث وموضوعات روان شناسی به شدت مباحث ظریف و پیچیده ای اند که عدم توجه به ظرافت آنها می تواند باعث شود که رفتاری مانند آسیب عمدی به خود تبدیل به راهی برای دست یابی به جایگاه مطلوب اجتماعی شود. به همین دلیل، سازمان جهانی بهداشت تاکید دارد که از صحبت در مورد بعضی رفتارهای خاص در فیلم ها و فضاهای مجازی به شدت اجتناب شود.

بهداشت روان

آیا استرس همان اضطراب است؟

در حال حاضر خیلی از اوقات افراد از کلمه «استرس» برای بیان اضطراب خود استفاده می کنند. بسیاری از مواقع افراد مثلا به هنگام امتحان می گویند: «استرس دارم. استرس امتحان همیشه با من است». ولی، کلمه استرس جایگزین مناسبی برای واژه اضطراب هست؟ واقعاً، نه، کلمه استرس بهیچوجه جایگزین یا معادل اضطراب نیست.

کلمه استرس وکلمه اضطراب دو مفهوم یا به عبارتی دیگر دو پدیده متفاوت در روان شناسی اند. از کلمه اضطراب شروع کنیم. اضطراب یک هیجان است. یک هیجان نرمال که هنگام رویارویی با خطر به خصوص هنگامی که مبهم باشد آن را ا حساس می کنیم. هنگامی که این اضطراب در حد معمول و متوسط است و در کار و زندگی ما مداخله نمی کند و متناسب با شرایط و موقعیت های زندگی است کاملاً نرمال است و برای زندگی به شدت لازم. ولی، هنگامی که شدت آن بسیار زیاد باشد، متناسب با موقعیت های زندگی نباشد و در کار و زندگی مداخله جدی ایجاد کند، آن هنگام است که تشخیص بیماری داده می شود. انواع اختلالات اضطرابی وجود دارد از جمله: اضطراب جدایی، اضطراب منتشر یا فراگیر، انواع فوبیاها از جمله اضطراب اجتماعی، فوبیای ساده، گذر هراسی ها و مانند ان.

به بیان دقیق تر، اضطراب «پیش بینی» خطر یا مشکلی در آینده است. معمولاً، اضطراب با «نگرانی» همراه است. علاوه بر این، همراه اضطراب، علایم بدنی مانند تنگی نفس، افزایش ضربان قلب، تنیدگی عضلات و بسیاری از علایم دیگر نیز تجربه می شود. علایم مرتبط با اضطراب بسیار متعدد و متنوع اند که در مقاله های آینده به آنها اشاره خواهیم کرد.

ولی، «استرس» یک هیجان نیست. استرس یک پدیده بسیار بزرگ است. استرس می تواند اضطراب ایجاد کند، همین طور افسردگی یا خشم یا ... . استرس در مقایسه با اضطراب پدیده ای بس بزرگتر، پیچیده تر و اساسی تر است. استرس، یک عامل بیماری زای جدی است چه در مورد بیماری های جسمی اساسی مانند سرطان، بیماری های قلبی-عروقی، بیماری های خود-ایمنی مانند MS و چه در رابطه با بیماری های روانی مانند اختلالات افسردگی و اضطراب و مانند آن.

از نظر علمی می توان استرس را به این شکل تعریف کرد: استرس واکنشی «غیراختصاصی» است به هر عاملی که تعادل حیاتی فرد را به هم بزند. همه انسان ها در زمان هایی از زندگی به یک تعادل یا ثبات دست می یابند. هر گاه این ثبات یا تعادل از بین برود، بدن انسان واکنش خاص و یکسانی به این عدم تعادل یا بی ثباتی انجام می دهد. اگر چه عوامل مختلفی ممکن است این ثبات یا تعادل را بر هم بزنند ولی واکنشی که بدن به همه آنها نشان می دهد «یکسان» است. چه عاملی که باعث بی تعادلی و بی ثباتی شده مثبت باشد و چه منفی، واکنشی که بدن نشان می دهد یکسان است. به مثال های زیر دقت کنید:

در همه مثال های بالا، افراد استرس تجربه می کنند. فرق نمی کند که اتفاق خوبی برای آنها رخ داده است مانند مریم و حمید یا اتفاق ناخوشایندی مثل طلاق برای سیمین یا قبول نشدن در دانشگاه مورد نظر (حمید). آن چه در جسم وروان آنها رخ می دهد یکسان و مشابه است. منظور از واکنش «غیراختصاصی» یعنی همین. آن چه در استرس روی می دهد یکسان است و ربطی به شرایط و اوضاع و احوال ندارد. به این واکنش عمومی و یکسان به هر آن چه که تعادل فرد با زندگی را برهم زده است، استرس می گوییم.

به زبان ساده تر، استرس یعنی «دوباره با شرایط جدید سازگار شدن». مریم سعی می کند با زندگی متاهلی «دوباره سازگار شود»، سیمین با زندگی پس از طلاق، حمید و سام نیز سعی می کنند با شرایط جدید زندگی دانشجویی «دوباره سازگار شوند». این «سازگاری مجدد» به جسم، روان و روابط افراد «فشار» می آورد. به همین دلیل، شاید معادل کلمه استرس «فشار روانی» باشد. با توجه به مطالب بالا، می توان گفت که هر «تغییری» در زندگی، یک استرسور است. زیرا، تعادل زندگی را بر هم زده و فرد باید تلاش کند تا با شرایط جدید زندگی خود «دوباره سازگار» شود. آیا شما نیز اخیراً، تغییری را در زندگی خود تجربه کرده اید؟ استرس های زندگی شما کدام اند؟

همان طور که می بینید، مفهوم استرس کاملاً از اضطراب متفاوت است. استرس ها نقش مهمی در ایجاد و تشدید بیماری های جسمی و روانی داشته باشند. در حالی که اضطراب چنین تاثیراتی ندارد. پس بسیار مهم است که استرس های زندگی خود را به درستی بشناسید تا به درستی بتوانید آنها را مدیریت کنید به گونه ای که به شما صدمه نزنند. در شماره های بعد به طور مفصل به اثرات استرس بر زندگی خواهیم پرداخت.

نقد وتحلیل روان شناختی فیلم

تحلیل فیلم «راکتمن»

فیلمی در خصوص ارزش و زیبایی عشق های غیرجنسی

فیلم راکتمن، محصول 2019 است، به کارگردانی دکستر فلچر Dexter Fletcher و بازی تارن اگرتون Taron Egerton که به زندگی التون جانElton John، خواننده و آهنگساز انگلیسی می پردازد. فیلم حواشی زیادی دارد ولی آن چه اصل و اساس فیلم است، تاثیر کودکی دردناک التون جان بر بحران های شدید روانی او در سال های جوانی است. کودکی محروم از عشق پدر و مادر، با محرومیت شدید عاطفی و با «آرزوی در آغوش کشیده شدن از سوی پدر»: آرزویی که به آن هیچگاه دست نمی یابد و حسرت آن در زندگی وی سایه می اندازد. پدری که قادر به محبت کردن هست ولی نه برای او.

سال های کودکی را پشت سر می گذارد. رابطه ی سرد و تیره والدین نهایتاً به جدایی آنان می انجامد. استعداد عجیب التون جان در موسیقی به کمک مادربزرگ، تنها کسی که به او توجه دارد، کشف وشکفته می شود. در زندگی سرد وبی عاطفه خانوادگی آنها، فقط عشق مادربزرگ است که به او گرما می دهد تا زندگی خود را پیش ببرد. مادربزرگ است که به وی کمک می کند تا بتواند تحصیلات موسیقی خود را به خوبی به پایان ببرد: استعدادی شگرف

نتیجه چنین کودکی تلخ و ناسالم، دوران جوانی آشفته و سرتاسر بحران های روان شناختی است: روابط بی بندوبارانه وسیع، مصرف هر نوع مواد و .... . ترکیب استعداد عجیب موسیقیایی و موفقیت حاصل از آن همراه با آسیب های روانی بسیار عمیق، چیزی نیست جز بیماری های روانی عمیق و شدید.

علی رغم، شهرت و موفقیت های مالی و... او هنوز خود را دوست ندارد چون نه پدر ونه مادر او را دوست نداشته اند و اوهنوز در گیر است. اگر چه التون موفقیت های بزرگی در حوزه موسیقی به دست می آورد ولی نه شاد است و نه محبوب. او در اجراهای خود از جلوه های تصویری عجیب و غریبی استفاده می کند. چرا؟ چون خود را لایق توجه نمی داند مگر آن که ظاهر و لباس های عجیب و غریب داشته باشد. چطور می تواند خود را لایق توجه بداند زمانی که در اوج موفقیتش مادر به او می گوید: «چقدر عذاب آوره آدم مادر روسیاه تو باشه». جمله ای که پاسخش شاید همین باشد که به مادر بگوید: «تو واقعاً، هیولای سنگدلی هستی».

در این میان، التون جان رابطه ای عاشقانه ای که سرتاسر سوءاستفاده است را تجربه می کند: سوء استفاده مالی، عاطفی و... . او زمانی که عمق سوءاستفاده را متوجه می شود، درمی یابد که با زندگی خود چه کرده است، احساس می کند که ادامه زندگی با این روند دیگر ممکن نیست، و در نتیجه بزرگ ترین کمک را به خود می کند: مراجعه به مرکز روان شناسی و به خصوص گروه درمانی. فیلم با مراجعه التون جان به مرکز روان درمانی و شروع گروه درمانی آغاز می شود، نقطه عطفی در زندگی وی. اولین باری که در زندگی خود توجه به خود و کمک به خود را شروع می کند. در حین مراجعه التون جان به مرکز روان درمانی زرق و برق های لباس عجیب و غریبش شروع می کنند به ریزش و از آن تاریخ به بعد التون جان در اجراهای خود به این شدت از گریم ها و لباس ها و ظاهر عجیب و غریب استفاده نکرده است.

اگر چه فیلم راکتمن گفتنی های بسیاری دارد ولی شاید زیباترین مطلب فیلم، به تصویر کشیدن عشق های غیر جنسی باشد: مادربزرگ، دوست و شاعر ترانه های وی برنی تاپین Bernie Taupin، طرفداران وی. افرادی که به عشق معنی واقعی می دهند، در کنار او هستند، و او را به خاطر خودش می خواهند.

یکی از زیباترین صحنه های فیلم جایی است که التون جان اقدام به خودکشی می کند و در حالیکه مقدار زیادی دارو خورده است به قصد خودکشی، خود را در استخر می اندازد و بعد دوستان وی به کمک وی می شتابند و به استخر می پرند تا وی را نجات دهند: انسان هایی به شکل «فرشته» که او را از عمق استخر بیرون می آورند.برنی تاپین، دوست صمیمی، همیشه و همه جا در کنار اوست. اوست که یادآوری می کند که چگونه «کمپین خودکشی راه انداخته» و از خود مراقبت نمی کند. اوست که همیشه و همه جا در کنارش باقی می ماند، حتی زمانی که طرد می شود. با این حال، باقی می ماند تا نشان دهد علی رغم همه افراد نزدیکی که در کنارش بودند ولی دوستش نداشتند، او کنارش است چون دوست است، دوستی واقعی، عشقی واقعی ولی نه از جنس خانواده، نه عشقی جنسی بلکه عشقی انسانی، عمیق و خالص.

در طی روان درمانی و گروه درمانی، التون به تمام روابط ناموفقش رسیدگی، و آنها را مدیریت می کند: کودکی اش را در آغوش می گیرد، مواد را کنار می گذارد، به بهبود زندگی خود برمی خیزد و با آهنگ I’m still standing فیلم به پایان می رسد.

التون جان با ظاهری عادی، بدون زرق و برق و لباس های عجیب و غریب به کار و فعالیت های عادی زندگی خود برمی گردد با تلاش برای عدم مصرف مواد و روابطی سالم تر واو با حرارت صحبت می کند از این که «من همچنان ایستاده ام»، در حالی که رابطه های ناسالم را کنار گذاشته است و بدون نیاز به افرادی سوءاستفاده گر و آسیب رسان در کنار افرادی با عشق خالص. افتخار از پشت سر گذاشتن رنج ها و کنار گذاشتن روابط ناسالم و سمی: هدیه ای زیبا برای هر انسانی.

بخش هایی از شعر یا ترانه I’m still standing

«خوب به من نگاه کن،

هنوز ایستاده ام، در حالی که تو داری غیب می شوی و از بین می روی،

نمی دانی که بهتر از همیشه ایستاده ام،

مثل یک قهرمان واقعی، با احساس خالص یک کودک،

بعد از همه این ماجراها، من هنوز ایستاده ام،

قطعه های زندگی ام را جمع می کنم بدون این که به تو فکر کنم،

بعد از همه اتفاقات همچنان ایستاده ام».

نقد و تحلیل روان شناختی کتاب

نقد کتاب «عشق لرزه»

نمایشی از عشق: پیچیدگی ها و پیامدها

کتاب «عشق لرزه» La Tectonique des Sentimentsنوشته اریک امانوئل اشمیت Eric Emmanuel Schmitt و ترجمه شهلا حائری است که نشر قطره آن را در سال 1397 چاپ کرده است. نمایش نامه ای در مورد پیچیدگی انسان در روابط عاطفی است. به خصوص زمانی که یکی از طرف های عشق، زن شاغل وتوانایی باشد. شخصیت های اصلی نمایشنامه که رابطه ای عمیق عاشقانه دارند عبارت اند از: دیان (زنی شاغل و فعال سیاسی/ اجتماعی که به جایگاه اجتماعی بالایی رسیده، و یک بار سابقه ازدواج دارد) و ریشارد (عاشق دیان که بارها و بارها پیشنهاد ازدواجش را دیان رد کرده است).

نمایشنامه پیچیدگی روابط عاشقانه دو انسان بالغ و توانا را نشان می دهد: در اوایل نمایش نامه مکالمه زیر بین خانم پومره، مادر دیان و دیان صورت می گیرد:

خانم پومره: «زن ها، فقط اون چه رو که در مردها زنونه ست می فهمن، و مردها فقط جنبه های مردونه زن ها رو درک می کنن. یعنی باید گفت که هیچ کدوم اون یکی رو نمی فهمه. اگر بخوای رفتارش [ریشارد] رو تعبیر کنی حتماً به اشتباه می افتی».

دیان: «مرد و زن همیشه برای هم غریبه باقی می مونن؟»

خانم پومره: «معلومه. برای همین با هم می سازن».

دیان: «بفرمایین برای همینه که با هم نمی سازن».

خانم پومره: (با لحنی آمرانه) ازش سوال کن».

دیان: «نه! اگه سوال کنم یعنی این که بهش اعتراف کردم که دل نگرانم».

خانم پومره: «سوال کن».

دیان: «نه! خیلی از جوابش واهمه دارم».

خانم پومره: «دیان لطفا دیگه به جای اون جواب نده. ازش سوال کن ولی مثل یک زن! ... با ظرافت... باهاش طوری حرف بزن که انگار در موردخودته...».

پیچیدگی از همین جا به شدت وارد نمایش می شود: ناتوانی در بیان نگرانی، بیان احساسات، بیان خود و به جای آن بازی های روانی سنگینی که در جریان نمایش رخ می دهد. نداشتن شجاعت و جرات در بیان مهم ترین و اساسی ترین نکات در روابط عاشقانه، جایی که ترس ها و نگرانی ها بر خلوص و صداقت پیروز می شوند و آدم ها از بیان عادی ترین و اساسی ترین موضوعات ارتباطی زندگی خود بازمی مانند. نتیجه مشخص است: بهایی سنگین، ضربه ای جدیدتر و حسرت و تاسف.

نمایش به نوعی پیچیدگی زنان توانا و موفق اجتماعی را نیز به تصویر می کشد. شاید، سال ها تلاش، فعالیت و رقابت و موفقیت حاصل آن باعث می شود عده ای از آنان فراموش کنند که عشق تجربه ای خاص در زندگی است، جایی که قدرت و ضعفی در آن مطرح نیست. جایی که فقط باید یک «زن» باشند وبس. شاید، نوعی دفاع برای پیشگیری از ضربه عاطفی مجدد. نتیجه مشخص است: وقتی احساسی و عاطفی تصمیم گیری شود، به جایی می رسی که مایلی از آن اجتناب کنی. به عبارت دیگر: یک ضربه مجدد.

نمایش نامه در عظمت عشق است و معنایی که به زندگی می دهد. الینا یکی از شخصیت های دیگر نمایش می گوید:

«همه مردها دروغگو، بی ثبات، دغل، وراج، دو رو، متکبر، بزدل، نفرت انگیز و شهوت پرست هستند. تمام زن ها ریاکار، مکار، خودپسند، کنجکاو و فاسدند. دنیا چاه فاضلابی است بی انتها که موجودات عجیب الخلقه ای در آن می خزند و به کوه هایی از لجن برمی خورند. اما در دنیا چیزی مقدس، باشکوه نیز وجود دارد: پیوند دو موجودِ این چنین ناقص و وحشتناک. در عشق اغلب اشتباه می کنیم، اغلب احساسات ما جریحه دار می شود و احساس بدبختی می کنیم. اما عشق می ورزیم و هنگامی که در آستانه مرگیم به عقب برمیگردیم و به خود می گوییم: من خیلی رنج کشیده ام، گاهی به بیراهه رفته ام، اما عشق ورزیده ام. پس من زندگی کرده ام، من یک موجود تصنعی ساخته و پرداخته غرور وکسالت نیستم، زیرا عاشق بوده ام».

و آن چه از عنوان کتاب برمی آید: احساسات تغییر می کنند، با تغییر احساسات، زندگی نیز تغییر می کند. مهم است که احساسات به درستی فهمیده شده و بیان شوند.