کریسمس،

میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) پیامبر عشق و محبت مبارک

این میلاد مبارک را به همه همیهنان و به ویژه مسیحیان کشور تبریک می گوییم

بخواهید تا به شما داده شود. بجویید تا بیابید. در بزنید تا به روی شما باز شود. زیرا هر که چیزی بخواهد. به دست خواهد آورد. و هر که بجوید . خواهد یافت کافی است در بزنید که در به رویتان باز می شود. (انجیل متی، 7:7 )


روان شناسی مثبت

هوش هیجانی

Emotional Intelligence Quotient(EQ)

زمانی که وزارت بهداشت کار می کردم، برای مشکلی به دفتر ریاست دانشکده پزشکی مراجعه کردم. در زبان انگلیسی به ریاست یک دانشکده Deanگفته می شود که مقام بالایی چه از نظر علمی وچه از نظر اجرایی است. دفتر ریاست دانشکده بسیار بزرگ بود و بیش از ده نفر آدم قبل از من منتظر بودند. ناگهان، آقایی حداقل 35 ساله که دستیار یکی از تخصص های پزشکی بود، وارد شد و بدون توجه به افرادِ منتظر و بی اعتنا به منشی وارد اتاق ریاست دانشکده شد و با صدای بسیار بلند شروع به پرخاش کرد. آن قدر صدا بلند بود که بیرون به راحتی شنیده می شد. بعد از حدود هفت یا هشت دقیقه ایشان با همان عصبانیت بیرون آمد و سریع بیرون رفت. هنوز حالت تعجب افرادِ منتظر از بین نرفته بود که دوباره همان فرد وارد شد ولی با رفتاری متفاوت: سراغ منشی رفت، با حالتی بسیار شرمنده و با لحنی بسیار آرام از منشی پرسید: «می تونم چند دقیقه مزاحم آقای دکتر شوم؟» منشی که طوفان چند دقیقه پیش را دیده بود با ترس و لرز و حالتی شتاب زده گفت: «البته، البته» و به اتاق ریاست دانشکده اشاره کرد. این بار باز هم صدای ایشان شنیده می شد البته به سختی: با لحنی آرام و شرمنده، مرتب درخواست می کرد رفتار قبلی ایشان نادیده گرفته شود و از این بابت مکرر و مکرر معذرت خواهی می کرد. با خودم فکر کردم نمی شد ایشان همین رفتار را کمی قبل تر انجام می دادند. اگر ریاست دانشکده، یک روان پزشک صبور نبود، تکلیف این آدم چه می شد؟ آیا همیشه چنین شانسی در زندگی می آورد؟



هوش بهر هیجانی یا همان هوش هیجانی یکی از موضوعات مورد علاقه مردم است. آن چه در بالا مطرح شد، ضعف در هوش هیجانی است. بسیاری از افراد از توانایی های هوشی بالایی برخوردارند ولی ضعف در هوش هیجانی باعث می شود نتوانند به اندازه ای که توانایی دارند موفق شوند. شخصی که در بالا مطرح شد، فردی است که از نظر توانایی های ذهنی بسیار قوی است که توانسته به تخصص پزشکی دست یابد ولی ضعف وی در مدیریت هیجانی مانند خشم می تواند باعث شود که وی به موفقیت هایی که لیاقتش را دارد، نرسد. ممکن است بپرسید هوش هیجانی چیست و چه مولفه هایی دارد. در این مقاله، به اختصار به این موضوع جذاب می پردازیم.

هوش هیجانی در اواخر دهه 1980 مطرح شد. پیتر سالووی Peter Salovey و جان مایرJohn Mayer که این مفهوم را ارایه دادند، آن را این طور تعریف می کنند: «توانایی درک هیجان ها و دست یابی به هیجانی هایی که به تفکر کمک می کنند. توانایی درک هیجان ها، فهم هیجان ها تنظیم یا مدیریت هیجان ها به گونه ای که باعث تسهیل در رشد شخصی شوند». بوور بار-آن Beuver Bar-On در سال 1988 هوش هیجانی را این گونه تعریف می کند: «توانایی و مهارت های اجتماعی و هیجانی که کمک می کنند تا فرد بتواند خود و دیگران را به درستی بیان کند، بفهمد، با دیگران ارتباط برقرار کند و با تقاضاها و مسایل روزمره محیطی به درستی مقابله کند».

هوش هیجانی دارای پنج مولفه اساسی است:

  1. خودآگاهی که خودشناسی هم گفته می شود،
  2. خود تنظیمی،
  3. انگیزه های درونی،
  4. همدلی،
  5. مهارت های اجتماعی.

هر یک از مولفه های بالا، به اختصار معرفی می شوند:

خودآگاهی یا خودشناسی

مهم است که یک انسان خود را به درستی بفهمد: احساسات و هیجان ها، حالت های خلقی (افسردگی ها و شادمانی ها)، نیازها، خواسته ها، اهداف، انتظارات و بسیاری موارد دیگر از وجود و شخصیت خود. داشتن اعتماد به نفس یکی از نشانه های خودآگاهی قوی است. اعتماد به نفس یعنی خودآگاهی و اعتمادِ به توانایی ها، تفکر و قضاوتِ خود. یکی دیگر از نشانه های خودآگاهی قوی، داشتن انتظارات واقع بینانه از خود است.

خود تنظیمی

خودتننظیمی، یکی از مهمترین توانایی های یک انسان است که بتواند تکانه ها، رفتارها و اعمال خود را کنترل و هدایت مجدد کند. در مثال بالا، اگر آن فرد عصبانی توانسته بود عصبانیت خود را مدیریت کند یا آن را در موقعیتی که دردسرساز نیست خالی کند، چنین رفتار ناپخته ای انجام نمی داد. خودتنظیمی، تواناییِ تامل است، این که فرد قبل از انجام کاری در مورد آن فکر کند و بعد رفتاری را انجام دهد. همچنین، توانایی تحمل ابهام و آمادگی برای رویارویی با تغییرات نیز از توانایی فرد در خود تنظیمی است. بسیاری از افراد هنگامی که با تغییری در زندگی خود روبه رو می شوند، ممکن است آن قدر آشفته شوند که نتوانند زندگی خود را مدیریت کنند ودچار مشکلات بیشتری شوند.

انگیزه های درونی

مهم است که انسان ها دارای انگیزه های درونی باشند، انگیزه هایی فراتر از اطاعت یا پیروی کورکورانه. داشتن انگیزه و نگهداری آنها در زندگی به سلامت انسان کمک زیادی می کند. داشتن اهداف واقع بینانه و تلاش برای دست یابی به آنها، به زندگی فرد معنا می دهد، مسیر زندگی وی را مشخص می کند و کمک می کند تا احساس بهتری از خود و زندگی داشته باشد. داشتن انگیزه پیشرفت و همچنین خوش بینی واقع بینانه برای دست یابی به اهداف یکی از ویژگی های انسان های سالم است. مهم تر از همه، تداوم انگیزه های درونی و خوش بینی هنگام رویارویی با شکست ها و ناکامی هاست.

همدلی

نه تنها مهم است که احساسات و هیجان های خود را به درستی بفهمیم بلکه مهم است که احساسات و هیجان های دیگران را نیز به درستی بفهمیم ودرک کنیم. چنین توانایی نه تنها روابط خانوادگی، دوستانه و شغلی را بهبود می بخشد بلکه باعث پیوند عمیق تر انسان ها از فرهنگ ها و کشورهای مختلف می شود.

توانایی فهم و درک انسان های دیگر یعنی همدلی. همدلی یعنی توانایی نگریستن از زاویه چشم دیگری، حتی اگر هیچگاه در شرایط آن فرد قرار نگرفته باشیم. همدلی، یا توانایی درک و فهم دیگران، کلید برقراری ارتباطات انسانی است. هرچقدر توانایی همدلی غنی تر و قوی تری داشته باشیم، در روابط خود با همسر، فرزند، دوست، همکار، سرپرست و کل مردم راحت تر خواهیم بود. در گفتگوهای انسان ها زیاد می شنویم که فرزندان احساس می کنند والدین شان آنان را «درک» نمی کنند، همین طور همسران، کارمندان، دوستان و .... . همدلی کمک می کند فرزندان، همسران، کارمندان، سرپرستان، دوستان و .... احساس کنند که «درک» شده اند. به همین دلیل، توانایی بسیار مهمی است که در شماره های بعد به آن بیشتر خواهیم پرداخت.

مهارت های اجتماعی

توانایی ایجاد روابط و شبکه های اجتماعی و همچنین مدیریت آنها یکی دیگر از مولفه های هوش هیجانی است. فردی که هوش هیجانی قوی تری دارد، ارتباطات اجتماعی بیشتری دارد، رضایت بیشتری از آنها دارد و هنگام ایجاد اختلاف یا تنش در روابط بین فردی بهتر می تواند آنها را مدیریت کند. توانایی ترغیب و تشویق دیگران، همچنین توانایی ایجاد تغییر در روابط و شبکه های اجتماعی نیز از دیگر ابعاد مهارت های اجتماعی است. به خصوص در کشوری که اعتقاد ما بر این است که «هزار دوست کم و یک دشمن زیاد است».

همان طور که در بالا مشاهده می کنید، مهم است که علاوه بر توانایی های ذهنی و شناختی، بتوانیم توانمندی های هیجانی خود را نیز ارتقا و بهبود بخشیم. به خصوص این نکته در مورد پرورش کودکان و نوجوانان بسیار مهم و تعیین کننده است. آینده آنان را فقط درس و تحصیل نمی سازد بلکه در کنار آن مهم است که توانمندی های هیجانی و اجتماعی آنان نیز رشد و پرورش بیابد.

روان شناسی کودک و نوجوان: فرزند پروری

خلاقیت در کودکی

کودک، با ذوق نقاشی که کشیده را به مادر نشان می دهد. مادر به نقاشی او نگاه می کند و می گوید: «ببین، این جا را از خط بیرون کشیدی. مراقب باش که رنگ ها از خط بیرون نیاید. بعدشم، یکنواخت نقاشی کن. یک جا پررنگ و کم رنگ نباشه. دستت را اگر کمتر فشار بدهی، کمتر خط خط می شه».

مادر با دیدن نقاشی کودک، با ذوق و علاقه زیادی به نقاشی کودک، خوب، نگاه می کند و بعد با اشاره به رنگی خاصی اشاره می کند و می گوید: «چقدر قشنگه، چقدر از این نقاشی خوشم می یاد». بعد، تلفن همراه خود را می آورد، عکسی از نقاشی کودک می گیرد و برای خاله ارسال می کند.



همه خانواده ها دوست دارند فرزندشان خلاق باشد. آنان می دانند که کودک خلاقِ امروز، جوان موفق آینده است: چه از بابت کارهای هنری و چه از نظر احساس رضایت و موفقیت. واقعیت هم همین است. خلاق بودن با موفقیت بیشتر در زندگی حرفه ای وشخصی همراه است. افراد خلاق، احساس شادی و موفقیت بیشتری را تجربه می کنند. ولی، اثر خلاقیت بر زندگی افراد بسیار فراتر از این موارد است. کودکان خلاق، می توانند برای مسایل قدیمی، راه حل های جدیدی بیابند. بنابراین، هیچ وقت در زندگی خود ناامید و درمانده نمی شوند چون آموخته اند که به دنبال راه حل های جدید باشند یا به عبارت دیگر، راه حل بیافرینند. در نتیجه این کودکان در مقابل مشکلات و موانع زندگی، سرسخت تراند.

مهم است کمک کنیم کودکان خلاق تر شوند ولی چگونه؟ برخلاف هوش یا نبوع که زمینه ارثی در آن بسیار مهم است، خلاقیت به محیطی که کودک در آن رشد می کند و برخوردهای اطرافیان بستگی دارد. به همین دلیل، اگر والدین بتوانند محیط غنی و پرورنده ای فراهم کنند، خلاقیت کودکان افزایش می یابد. شما می توانید با رعایت نکاتی خاص و ایجاد تغییراتی در شرایط زندگی و برخورد با کودک، شرایط مناسبی برای رشد وپرورش خلاقیت در فرزندان تان ایجاد کنید. مهم است که بدانید برای پرورش خلاقیت فرزندان خود چه رفتارهایی انجام دهید. در این جا به تعدادی از راه حل های ساده اشاره می شود:

  1. عواملی که مانع تفکر کودکان می شوند و حواس آنها را پرت می کنند را کاهش دهید. در حال حاضر، خانواده ها به فیلم، سریال و کارتون، دسترسی زیادی دارند و به همین دلیل، کودکان وقت زیادی را صرف مشاهده آنها می کنند. اگر چه کارتون، فیلم و سریال های مناسب کودکان که توسط سازمان های فرهنگی سالم تهیه شده باشد، به رشد و پرورش تخیل و خلاقیت کودکان کمک زیادی می کند ولی همه فیلم ها و سریال ها چنین نیستند. علاوه بر این، مهم است که کودکان ساعات محدودی را به چنین فعالیت هایی اختصاص دهند. همچنین، مهم است میزان پرداختن به بازی های کامپیوتری و مانند آن نیز محدود شود چون کمک چندانی به رشد و پرورش خلاقیت نمی کنند.

  2. وسایل و امکانات مناسبی در اختیار کودکان قرار گیرد. دنیای کودکی، دنیای رنگ، نقاشی، بازی، به خصوص بازی های اجتماعی، نمایش، موسیقی و تئائر است. مهم است که دسترسی به چنین امکاناتی را افزایش دهیم. گاهی اوقات والدین تصور می کنند تمام فعالیت های پرورشی کودکان باید در مهد یا مدرسه انجام می شود و به همین دلیل کمتر در منزل یا در رابطه خود به چنین فعالیت هایی می پردازند. نکته مهم وجود دوستان و فعالیت های گروهی دسته جمعی است. در چنین فضاهایی علاوه بر مهارت های فکری و خلاقیت، توانمندی های اجتماعی کودکان نیز افزایش می یابد.

  3. در زندگی روزمره به فعالیت های خلاقانه علاقه و تمایل نشان دهید.چگونه می توانید کودکتان را به خلاقیت تشویق کنید اگر مصداق هایی از آن را در زندگی خود نداشته باشید؟ به هنر از جمله ادبیات، موسیقی، نقاشی، و مانند آن همچنین، توجه نشان دهید. هنر را در زندگی خود جای دهید، در مورد آنها صحبت کنید، و .... . همچنین به سایر فعالیت های خلاقانه توجه نشان دهید: ساختمانی جدید با معماری جدید، پل جدیدی که در شهر احداث شده است، پدیده های جدید در تکنولوژی، صنعت ومانند آن. به چنین مواردی توجه کنید و در مورد آنها صحبت کنید.

  4. رفتارهای خلاقانه فرزندتان را تشویق کنید.آن چه فرزندتان خلق کرده (نقاشی، کاردستی، انشا، نمایش و ....) ممکن است ایرادات زیادی داشته باشد، ولی مهم است اولین برخورد شما مشوقانه باشد: تحسین، تشکر، نشان دادن آن کار به دیگران، عکس گرفتن از آن، احساس مثبت خود را بیان کردن، شادی از عملکرد وی و .... . مثلاً نقاشی کودک تان را به دیوار یا روی یخچال بچسبانید، جایی که جلوی چشم تان باشد. اگر کار فرزندتان ایراد و اشکالی دارد، بعد از این که او را تشویق کردید و دقایقی از تشویق و تحسین تان گذشت، آن ایراد را بیان کنید.

  5. کودک را از اشتباه و خطا نترسانید.دنیا پر است از افرادی که خلاق اند ولی هچ وقت خلاقیت خود را ابراز نکردند. چرا؟ چون از اشتباه می ترسیدند. این احساس را به کودکان دهید که هیچ کاری در ابتدا، درست ودقیق نبوده بلکه کارهای اول همیشه ایراد دارند. «کار نیکو کردن از پر کردن است». باید آن قدر تمرین کرد، آن قدر اشتباه کرد و اشتباهات را اصلاح کرد تا به کار مسلط شد. پس، رویکردتان تشویقی باشد نه تنبیهی. به کودک بیاموزید هر خطایی یک نوع تجربه است.

  6. الگوی خوبی برای فعالیت های خلاقانه باشید. رفتارها و فعالیت های عادی والدین، جنبه آموزشی زیادی برای کودکان دارد. با کودک فعالیت های خلاقانه مشترکی انجام دهید. انجام رفتارهای خلاقانه در منزل و زندگی خانوادگی، خلاق بودن را به کودک می آموزد. نمونه هایی از رفتارهای خلاقانه والدین در منزل می تواند موارد زیر باشد:

    • تهیه زیر گلدانی از در پلاستیک ظرف ماست های دبه ای،
    • جایگزین کردن ماده یک غذا با ماده ای دیگر و تهیه غذایی جدید،
    • استفاده از ظرف های پلاستیک بستنی برای تهیه گلدان،
    • تهیه دستگیره از پارچه های اضافی منزل و مانند آن.

    همان طور که در بالا می بینید، والدین نقش مهمی در رشد و پرورش خلاقیت کودکان دارند. همه کودکان خلاق اند، این که خلاقیت آنها در زندگی شان ادامه یابد یا سرکوب شود، به مقدار زیادی به رفتار والدین بستگی دارد. تا آن جا که می توانید این نوع رفتارها را در کودکان خود تشویق کنید. تشویق و تحسین اساس رشد و پرورش انسان هاست به خصوص در سنین کودکی. پس تا جایی که می توانید کودکان خود را در فعالیت های شان تشویق کنید.

آسیب شناسی روانی

اختلال دوقطبی چیست؟

چند روز پیش در یک میهمانی، یکی از دوستان در مورد دوست مشترکِ دیگری گلایه می کرد و این که رفتار وی تغییر کرده و بعد ناگهان از من سوال کرد: « این آدم دوقطبی است دیگر، مگر نه؟» تعجب کردم. پرسیدم: «چطور؟» گفت: «چون آن دفعه ها خیلی گرم و صمیمی بود ولی الآن نه». پرسیدم: «مگر با هم مشکل ندارید؟» تایید کرد. پرسیدم: «چطور انتظار داری کسی که با هم اختلاف دارید و از دست هم دلخورید، مثل همیشه برخورد کند؟ معمولاً در شرایط دلخوری و رنجش رفتار ما تغییر می کند و این تغییر ربطی به بیماری دوقطبی ندارد».


حدود بیست روز است که میترا فقط سه ساعت در شبانه روز می خوابد و در طول روز هم بسیار فعال و سرحال است. در طول شب روی پروژه تاسیس کارخانه کار می کند و از اول صبح به بانکها و موسسات مالی سر می زند تا برای تاسیس کارخانه وام بگیرد. وامی که می خواهد بگیرد بسیار کلان و با بهره سنگین است. هرچه دیگران سعی می کنند او را از این کار منصرف کنند فایده ندارد چون معتقد است فقط او می تواند در شرایط فعلی کارخانه ای تاسیس کند که سوددهی فراوان داشته باشد. نکته مهم این است که میترا لیسانس تاریخ است و هیچ سررشته ای از صنعت یا امور مالی و اقتصادی ندارد. اوبسیار حرف می زند به طوری که نمی توان حرف زدنش را متوقف کرد. زیاد ولخرجی می کند. تمام حساب های بانکی خود و خانواده را خالی کرده است. با آرایش بسیار غلیظ و لباس های بسیار رنگی وغیر معمول بیرون می رود. به دلیل رفتارهای بالا مرتب با خانواده درگیر می شود. این درحالی است که تا ماه گذشته، دچار افسردگی شدیدی بود. حوصله کاری را نداشت، حتی حوصله حمام رفتن و به زحمت شاید هفته ای یک بار حمام می کرد. او از خانه بیرون نمی آمد، انرژی کاری را نداشت و بیشتر اوقات در رختخواب می ماند.

در روان شناسی اصطلاحات تخصصی زیادی وجود دارد که ممکن است با بعضی کلماتی که در زبان عادی و روزمره استفاده می کنیم شباهت داشته باشند. وقتی اشتباه بالا، در مورد کلماتی که بارِ بیماری و ناهنجار دارند به کار برده می شود، مشکل جدی ایجاد می شود: «انگ» بیمار به افرادی زده می شود که اصلاً بیمار نیستند. در این رابطه، یکی از کلماتی که به اشتباه زیاد استفاده می شود، کلمه «دوقطبی» است. هنگامی که مردم فردی را مشاهده می کنند که رفتارش تغییر می کند، یا نوسان های رفتاری یا عاطفی دارد ممکن است از اصطلاح «دو قطبی» استفاده کنند. در حالی که اختلال دو قطبی، بیماری سنگین و شدیدی است و اطلاق این نام به فردی که تغییری در رفتارش دیده شده، یک اشتباه فاحش است. نکته مهم آن است که روان شناسان و روان پزشکان پس از بررسی ها و مطالعات دقیق، تشخیص «دو قطبی» را به کار می برند. یعنی به سادگی نمی توان پی برد که کسی مبتلا به اختلال دو قطبی هست یا نه. به همین دلیل مهم است که این بیماری را بشناسید. در این جا، اختلال دوقطبی به اختصار معرفی می شود.

اختلال دوقطبی، یک اختلال خُلقی و عود کننده است. منظور از خلق، حالت های هیجانی نسبتاً پایدار عاطفی است. همه انسان های عادی در طی زندگی، احساسات و هیجان های مختلفی را تجربه می کنند: گاهی شاد، گاهی غمگین، گاهی عصبانی و ... می شوند. ولی در کل، اگر از آنها بپرسید که در طی یک هفته اخیر چه روحیه ای دارند پاسخ می دهند که معمولی هستیم. یعنی، در یک دوره زمانی نسبتاً طولانی، حالات عاطفی و هیجانی فرد عادی و معمولی است: اگر چه زمانی غمگین یا شاد یا عصبانی شده ولی در کل، عادی و معمولی است. در افرادی که مبتلا به اختلال دو قطبی اند، حالات عاطفی نوسان می کند و این نوسان طولانی است. یعنی گاهی به مدت نسبتاً طولانی (حداقل دو هفته) دچار دوره افسردگی اند و گاه به مدت نسبتاً طولانی دیگر (حداقل یک هفته) دچار دوره مانیا (شادی غیر عادی) یا تحریک پذیری (زود از کوره در رفتن) اند. نکته مهم این است که چنین نوسان هایی باعث اختلال در زندگی روزمره فرد می شوند یا او را دچار ناراحتی و پریشانی می کنند.

در اختلال دوقطبی، فرد دوره های خلق مانیا (یا هیپومانیا) یا تحریک پذیری را تجربه می کند. احتمالاً، با دوره افسردگی آشنا هستنید ممکن است بخواهید در مورد دوره مانیا بیشتر بدانید. دوره مانیا عبارت است از یک دوره حداقل یک هفته ای که فرد به صورت غیر عادی دچار شادی، انرژی و یا حالت های تحریک پذیری (زود از کوره در رفتن) است. در این دوره حداقل باید سه مورد از موارد زیر دیده شود. اگر فرد به جای دوره نابهنجار شادی دچار تحریک پذیری است باید چهار مورد از علایم زیر را داشته باشد:

  1. اعتماد به نفس بیش از حد یا بزرگ منشی،
  2. کاهش نیاز به خواب. یعنی فرد سه ساعت در طول شبانه روز می خوابد ولی کاملا سرحال است ونیاز به استراحت بیشتر ندارد)،
  3. پرحرفی یا احساس فشار برای حرف زدن،
  4. پرش افکار،
  5. حواسپرتی (یعنی موضوعات کم اهمیت به راحتی توجه فرد را به خود جلب می کنند)،
  6. افزایش فعالیت ها (کارهای متعدد و مختلفی را شروع می کند و دنبال آنها می رود) یا بی قراری،
  7. انجام کارهایی که بعداً دردسر و پیامدهای ناراحت های کننده ای ایجاد می کنند (رفتارهای جنسی نامناسب، ولخرجی، سرمایه گذاری های اشتباهی).

بسیاری از علایم بالا در میترا مشاهده می شد. علایم بالا و حالاتی که در میترا مشاهده کردید، حالت های معمول و متداولی نیستند. به همین دلیل، می توان گفت اختلال دو قطبی اختلال شدید و جدی است. گاهی اوقات رفتارهایی که در طی مدت مانیا (شادی غیر عادی) رخ می دهد به گونه ای است که به زندگی فرد و خانواده وی ضربه جدی وارد می کند. تصور کنید میترا وامی که به دنبالش بود را بگیرد و آن را برای ایجاد کارخانه خرج کند. مسلم است که نمی تواند کارخانه را تاسیس کند و از سوی دیگر بدهی سنگینی برای خود و خانواده ایجاد می کند که علاوه بر پیامدهای اقتصادی، پیامدهای حقوقی و قانونی هم به دنبال خواهد داشت.

علاوه بر آن چه در بالا گفته شد، به یاد داشته باشید اختلال دو قطبی:

همان طور که می بینید، اختلال دو قطبی بسیار متفاوت است از یک نوسان یا تغییر در رفتار و برخوردهای اجتماعی است. هرچه دانش افراد در مورد اختلالات روانی بیشتر باشد، زودتر اختلالات شناسایی می شود و برای درمان آنها اقدام می شود. هر چه درمان سریع تر انجام شود، احتمال صدمه و آسیب بیشتر به زندگی افراد کمتر می شود.

بهداشت روان

ذهن آگاهی چیست؟

زمانی، زیاد از جاده فیروزکوه رفت و آمد می کردم. کل مسیر پر از منظره های زیبا در فصل های مختلف بود. به خصوص اطراف رودخانه دلیچای. یک بار موقع رفتن به فیروزکوه متوجه شدم، طرف چپ را نگاه نمی کنم. با خودم گفتم عجیب است چرا همیشه صورتم را از این طرف جاده برمی گردانم در حالی که سمت راست منظره ای ندارد. بعد، متوجه شدم سمت چپ جاده یک معدن سنگ روباز است و تصویر تپه ها و کوه هایی که حفاری می شود و سنگ هایی که بریده می شود حس بدی به من می دهد. باز به خودم توجه بیشتری کردم که چه حسی می دهد که از دیدن منظره اجتناب می کنم. کمی دقت کردم متوجه احساس منفی سنگینی شدم: حسِ از بین رفتن، هدر رفتن، نابودی طبیعت، نابودی و .... احساسی که همیشه به آن آسیب پذیر بودم. تازه متوجه شدم در ذهنم چه آشوبی بوده است. در تمام طول سفرها، این احساس با من بوده است ومن هیچ وقت متوجه آن نشدم.

تصور کنید ذهن شما یک قصر بزرگ است پر از اتاق های بزرگ و پر نور. بعد از مدتی با مشکلی روبه رو می شوید و احساس و هیجان های سنگین بدی به شما دست می دهد. شما نمی دانید با این احساس بد چه کارکنید. فکرمی کنید اگر این احساس بخواهد دوام بیاورد، زندگی شما را به هم می زند. چه کار می کنید؟ هم احساس بدی دارید و هم از آن می ترسید که زندگی تان را مختل کند. آن احساس را در یکی از اتاق های قصر زیبای تان جای می دهید، پرده ها را می کشید، در اتاق را می بندید و قفل می کنید تا آن احساس بیرون نیاید و شما را بیشتر از این ناراحت نکند. دوباره پس از مدتی، ناراحتی و هیجان منفی دیگری بر شما چیره می شود، همان کار قبل را می کنید: آن هیجان منفی را در یک اتاق دیگر می گذارید، پرده ها را می کشید و در را قفل می کنید. تصور کنید سالیان سال، هنگام مواجهه با احساسات و هیجان های منفی همین کار را کرده اید. همین طور با خاطرات تان، با مشکلات تان، با رنج ها و پریشانی های دیگرتان. در طی سال ها. نتیجه چیست؟

قصر پر نور شما تبدیل به خانه ای تاریک شده است. درِ تمام اتاق ها بسته است. قصر شما دیگر نه بزرگ است ونه نورانی. جایی برای ناراحتی، رنج ومشکل دیگری نیست. قصرِ ذهن شما دیگر ظرفیتی ندارد: فراموش می کنید، تمرکز ندارید، چیزی را به یاد نمی آورید، حسی ندارید، حالی ندارید وهمین طور ذوقی. از کنار هر اتاق که رد می شوید احساسات و هیجان های انباشته منفی حالتان را بد می کند. دیگر آرامش ندارید. قصر شما هم کوچک شده است و هم تاریک، پر از حس وحال منفی و پر از شلوغی وازدحام. تکان نمی توانید بخورید، چون جایی ندارد و سرشار از درد و رنج شده است.

اگر ندانید با هیجان ها، احساسات، خاطرات چگونه برخورد کنید و فقط از آنها فرار کنید دچار کلی مشکل یا بیماری روانی می شوید. ذهن تان دیگر خوب کار نمی کند، همین طور حافظه و تمرکزتان. علاوه بر این، احساس شادی، رضایت و آرامش از شما دور می شود و به جای آن کلی احساس منفی دیگر می آید. یعنی روشی که از آن برای کاهش مشکلات تان استفاده کردید، نه تنها مفید نبوده است بلکه کلی دردسر و مشکل دیگر هم به دنبال داشته است. چنین وضعیتی باعث می شود که شما ارتباط تان با دنیای بیرون قطع شود: خیلی متوجه اطراف تان نمی شوید، فصل ها را متوجه نمی شوید همین طور انسان های اطراف تان، اعیاد، مراسم و ... ناگهان به خودتان می آیید که بچه ها بزرگ شدند و شما متوجه بزرگ شدن شان نشدید، دنیا تغییر کرده و شما متوجه نشدید .... چون در تمام این مدت احساسات، هیجان ها، خاطرات دردناک و سایر تجارب تلخ زندگی تان که در جایی انباشته بودید، از ظرفیت شما برای زندگی کاسته است. آن همه مسایل دردناک و تلخ انباشته شده حالی، حسی و توانایی برای ادامه زندگی نگذاشته است و کل زندگی تان را تلخ کرده است.

ذهن آگاهی یا mindfulness مسیر دیگری را به شما نشان می دهد. این دیدگاه به شما کمک می کند تا وارد مسیر بالا نشوید که زندگی تان را تلخ کند. فرار و پس زدن احساسات، هیجانات، خاطرات و نفهمیدن زندگی فقط انسان ها را تبدیل به روبات هایی می کند که به ظاهر زندگی می کنند. ذهن آگاهی کمک می کند تا شما بتوانید با دنیای درون تان روبه رو شوید و با آن در صلح و آرامش باشید. نه تنها زندگی کنید بلکه لحظه لحظه زندگی را تجربه کنید. لازم نیست این همه بترسید، فرار کنید و کرخت وبی حس شوید.

ذهن آگاهی از تعالیم دین بودا وارد روان شناسی شد و در طی مدت کوتاهی جای وسیعی در روان شناسی یافت. ذهن آگاهی عبارت است از: «آگاهی لحظه به لحظه از افکار، حس های بدنی، هیجان ها و محیط اطراف مان بدون قضاوت». ابتدا کابات- زین Kabat-Zinn این مفهوم را وارد روان شناسی کرد و اثربخشی تمرین های ذهن آگاهی در کاهش استرس های زندگی را اثبات کرد. در حال حاضر نه تنها برای کاهش استرس ها و افزایشِ سلامت روان از تکنیک های مختلف ذهن آگاهی استفاده می شود بلکه در درمان اختلالات مختلف روانی از جمله اختلالات افسردگی، اضطرابی، اعتیاد و سایر بیماری ها ذهن آگاهی کاربرد دارد.

در زندگی روزمره، بسیاری از انسان ها در زمان حال زندگی نمی کنند یا به فکر آینده اند که در بسیاری از مواقع منجر به اضطراب می شود یا به فکر گذشته اند که معمولاً با تاسف ها و حسرت ها همراه است. دو احساس و هیجانی که زندگی را تلخ می کنند. کمتر کسی است که در زمان حال زندگی کند و بتواند از تجربه های خود آگاه باشد و از آنها لذت ببرد. در بعضی مواقع، افراد حتی از احساسات و هیجان های خود می ترسند مثلا در اضطراب امتحان، دانش آموزان نگران اند که هنگام امتحان نگران باشند. به عبارتی، نگرانی از نگرانی. چنین وضعیتی باعث می شود که بیشتر از میزانی که مشکلات وجود دارند، افراد نگران یا متاسف یا ... باشند. نتیجه آن است که آرامش واقعی ندارند. ذهن آگاهی به انسان ها کمک می کند که از احساسات بدنی، هیجان ها، و افکارشان آگاه شوند، آنها را بپذیرند و در مورد آنها قضاوت نکنند. علاوه بر تجارب درونی، ذهن آگاهی درک لحظه به لحظه محیط اطراف را هم شامل می شود.

ذهن آگاهی روشی است که به انسان ها کمک می کند تا در زمان حال زندگی کنند: نه گذشته ای که رفته و کاری برای آن نمی توان کرد، نه آینده ای که نیامده است ونمی دانیم چگونه خواهد بود بلکه لحظه حالی که هستیم. تکنیک های مختلف ذهن آگاهی کمک می کند تا زمان حال را به درستی تجربه کنیم: چه تجارب درونی و چه تجارب بیرونی. در واقع، تکنیک های ذهن آگاهی که در شماره های بعد به آن خواهیم پرداخت به انسان ها می آموزد که چگونه در زمان حال باشند و از تجارب درونی و بیرونی خود اجتناب نکنند. بودن در زمان حال برای عده ای سخت است. ذهن آگاهی کمک می کند تا انسان ها بتوانند در این مسیر باشند. مسیری که خیام در هزار سال پیش نشان داده است:


این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده است و روزی که گذشت

نقد و تحلیل روان شناختی کتاب

مروری بر کتاب های ولادیمیر سوته یف

نویسنده ای به لطافت دوران کودکی

سوته یف، نویسنده و تصویر گر کتاب های کودکان و فیلم ساز (انیمیشن) روسی است. وی در سال 1903 در مسکو به دنیا آمد و در سال 1993 فوت کرد. او، شاهد دو جنگ جهانی و انقلاب اکتبر روسیه بود. فروپاشی سیستم امپراطوری و استقرار سیستم سوسالیستی و انحلال آن را تجربه کرد. با این حال، آن چه وی در کتاب های کودکان می نویسد و تصویرگری می کند و همچنین فیلم هایی که می سازد، بیانگر روحیه ای مثبت و دیدگاه انسانی والایی است.

در کتاب های او مضامین لطیف انسانی در قالب شخصیت های دوست داشتنی کارتونی به زیبایی مطرح شده اند: خانواده، دوستی، همکاری، احترام و .... . نوشته های وی بسیار شبیه قصه ها و داستان های قدیمی ایرانی است: حاوی پندهای عمیق وحکیمانه در زیرِ روکشی از داستانی زیبا. بسیاری از مطالبی که لازم است کودکان بیاموزند از طریق کاراکترهای حیوانات به لحن و شکل زیبایی بیان شده است. معمولاً، چنین داستان هایی باعث می شود کودکان در دوره کودکی شیفته داستان و روایت زیبا شوند به طوری که آن داستان در خاطره و حافظه شان پایدار می ماند و هر چه بزرگ تر می شوند، مفهوم عمیق و زیربنایی آن را متوجه می شوند و درک می کنند. زیبایی داستان یا فیلم باعث پایداری آنها در حافظه می شود تا هنگامی که بزرگ شدند به عمق مفهوم داستان پی ببرند.


کشور روسیه، از نظر فرهنگی شباهت زیادی به کشور ما دارد، حکایت ها وداستان هایی که سوته یف بیان می کند شباهت زیادی به قصه ها و داستان های قدیمی ایرانی دارد. محتوای بسیاری از کتاب ها ابعاد مختلف اجتماعی است از جمله کمک و همکاری که در تمامی داستان های وی به نوعی وجود دارد.

تم کمک و همکاری در داستان «یک کیسه پر سیب» به خوبی و به زیبایی بیان شده است. به نظرم اکثر کسانی که کارتونش را دیدند، آن را به یاد سپرده اند: خرگوش پدری که برای فرزندانش، خود به آب و آتش می زند و در این میان به دیگران هم کمک می کند. نتیجه، آن که وقتی دچار مشکل می شود دیگران به کمک وی می آیند. در این میان کسی که تنهاست همان فردی است که رابطه ای ندارد و کمک نمی کند (کلاغ داستان). استفاده بهینه وخلاقانه از امکانات در داستان های دیگری بیان شده است: در کتاب «چرخ های جورواجور» او به کودکان می آموزد که چگونه می توان از هر آن چه هست استفاده مفید و خلاقانه کرد توام با تم همکاری و دوستی.

علاوه بر دوستی و همکاری موضوعات مرتبط با سایر مهارت های اجتماعی نیز در داستان های سوته یف به خوبی و زیبایی بیان شده است: در کتاب «گربه پرافاده» او به کودکان می آموزد زمانی که دیگران، محبت آنها را با رفتار ناشایست پاسخ می دهند، چه واکنشی نشان دهند که نه درگیر شوند و نه تحت تاثیر احساسات منفی قرار بگیرند. کتاب های «عصای کارگشا»، «کشتی کوچولو» «گربه ماهی گیر» و بسیاری دیگر از کتاب های او علاوه بر مفاهیم اجتماعی حاوی مهارت های تفکر و آموزش حل مسئله نیز می باشند.

علاوه بر داستان و قصه، تصاویری که سوته یف در کتاب هایش تصویرگری کرده است بسیار زیبا و لطیف اند: شایسته ذهن کودکان. آن قدر تصاویر زیبا هستند که شاید در ابتدا والدینی که نویسنده را نمی شناسند، جذب تصاویر می شوند. کودکان در هنگام خواندن کتاب، چه توسط والدین و چه توسط خودشان، محو و جذب نقاشی های آن می شوند. شخصیت های اغلب داستان های وی گوناگون و متفاوت اند ولی همه جذاب، مهربان و با ذکاوت.

در کل، نوشته های وی علاوه بر قصه ای جذاب، تصاویری بسیار زیبا و لطیف حاوی بسیاری از مهارت های ارتباطی و تفکری در بافتی خلاقانه است: برخلاف کتاب هایی که امروزه در دسترس والدین اند و به خصوص در کیوسک های روزنامه فروشی ها و کتاب فروشی های متعدد فروخته می شود و مفهومی ندارند. مهم است والدین چنین کتاب ها و نویسنده هایی را بشناسند و کودکان خود را با آنها آشنا کنند. مطالعه چنین کتاب هایی علاوه بر لذت خواندن قصه و داستان، آنها را برای آینده و رویارویی با چالش های زندگی آماده می کند.

نقد وتحلیل روان شناختی فیلم

تحلیل فیلم «کلاوس Klaus»

افسانه پاپانوئل

فیلم کلاوس محصول 2019 به کارگردانی سرجیو پابلوس Sergio Pablos است. فیلمی با امتیاز 3/8 از 10. فیلمی بسیار عمیق و انسانی. این فیلم اسپانیایی- امریکایی است و به کودکان و نوجوانان قرن بیست و یک کمک می کند تا به گونه ای دیگر به پاپانوئل فکر کنند. کودک و نوجوان قرن بیست و یک به راحتی نمی تواند باور کند که فردی با سورتمه ای که گوزن های شمالی آن را می کشند و در آسمان ها پرواز می کند برای همه کودکان و نوجوانان هدیه بیاورد. به همین دلیل، به گونه ای ظریف شکل گیری مفهوم پاپانوئل را مطرح می کند.

فیلم در مورد مرد جوانی از خانواده ای ثروتمند است، جاسپر Jasper. پسری بی هدف و بی معنا که غیر از دراز کشیدن زیر «ملافه های ابریشمی» به چیزی فکر نمی کند و تمام کوشش های پدر برای استقلال و روی پای خود ایستادن را به هدر داده است. پدر می خواهد وی از خواب بیدار شود و با عصبانیتی که حاصل از ناکامی هایی است که در این راه تحمل کرده، او را به جزیره ای دور دست در شمال اروپا منتقل می کند: اسمیرنزبرگsmeerensberg . شهری دوردست با مردمی که به شدت با هم دشمن اند و از کودکی آموخته اند که به یک دیگر بدی کنند. دو طایفه متخاصم که فقط به هم آزار می رسانند. کودکان در این میان به شدت فعال اند و به آزار طایفه دیگر می پردازند.

در این میان، جاسپر با کلاوس آشنا می شود: هیزم شکن و نجاری که در اعماق جنگل خانه زیبایی برای خود و همسرش ساخته بود. کلاوس با امید به داشتن بچه های فراوان، اسباب بازی های چوبی متعدد می سازد: امیدی که تحقق نمی یابد و کلاوس همسرش را از دست می دهد. او تنها در میان جنگل با یاد همسرش زندگی می کند همراه با کلی اسباب بازی چوبی زیبا که در خانه انباشته شدند. کلاوس به تدریج در جریان داستان فیلم متوجه می شود می تواند اسباب بازی هایی که ساخته را به کودکان شهر هدیه بدهد. او و جاسپر در این میان با هم کار و فعالیت می کنند و نتیجه همکاری آن است که بییننده در جریان شکل گیری مفهوم پاپانوئل قرار می گیرد. مفهومی که برای کودک ونوجوان قرن بیست ویک قابل قبول تر است.

در این میان، جاسپر با کلاوس آشنا می شود: هیزم شکن و نجاری که در اعماق جنگل خانه زیبایی برای خود و همسرش ساخته بود. کلاوس با امید به داشتن بچه های فراوان، اسباب بازی های چوبی متعدد می سازد: امیدی که تحقق نمی یابد و کلاوس همسرش را از دست می دهد. او تنها در میان جنگل با یاد همسرش زندگی می کند همراه با کلی اسباب بازی چوبی زیبا که در خانه انباشته شدند. کلاوس به تدریج در جریان داستان فیلم متوجه می شود می تواند اسباب بازی هایی که ساخته را به کودکان شهر هدیه بدهد. او و جاسپر در این میان با هم کار و فعالیت می کنند و نتیجه همکاری آن است که بییننده در جریان شکل گیری مفهوم پاپانوئل قرار می گیرد. مفهومی که برای کودک ونوجوان قرن بیست ویک قابل قبول تر است.

پیامی که در فیلم مکرر تکرار می شود: «عمل خالصانه واگیر دارد». محبت، منجر به محبت بیشتری می شود. حتی اگر والدین و بزرگترها مشوق خشم و خصومت باشند، کودکان اند که نسل آینده اند و می توانند مسیر خشونت و دشمنی را به محبت و عشق تبدیل کنند. تا کی خشونت؟ تا کی خصومت؟ جدا از آن چه بزرگ تر ها در تداوم دشمنی ها می گویند، جدا از آن چه تاریخ گواهی می دهد در دشمنی ها و جنگ ها و...؛ دنیا جای محبت است وعشق. دنیا جای دوستی است و عشق. محبت است که محبت ایجاد می کند و دوستی است که پایدار می ماند. پس جدا از آن چه رخ داده است، مهم است که عشق، محبت ودوستی را شروع کنیم: «عمل خالصانه واگیر دارد».

به امید دنیای سرشار از دوستی، محبت وعشق به استقبال سال جدید میلادی می رویم: سالی سرشار از تحول.